کد خبر: 911620
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۱:۵۹
بررسی وضعیت جبهه‌ها در دوران بنی‌صدر و پس از عزل او در گفت‌وگوی با دکتر یحیی نیازی
بنی‌صدر بیش از آنکه درگیر مسائل کشور شود بیشتر درگیر سیاست‌بازی و کار‌های سیاسی بود که همین باعث شد از مؤلفه‌های دفاعی و بازدارندگی و ممانعت از تجاوز به کشور غافل شود...
احمد محمدتبریزی
ریاست جمهوری بنی‌صدر یکی از مناقشه‌برانگیزترین دوره‌ها در تاریخ انقلاب است. در روز‌های ملتهبی که ایران بیشتر از هر زمانی به اتحاد و انسجام نیاز داشت، بنی‌صدر با کوبیدن بر طبل تفرقه باعث تشتت و تفرقه بین اقشار مختلف جامعه می‌شد. با شروع جنگ تحمیلی دامنه این اختلافات به جبهه‌ها هم کشیده شد و مانع ظهور و بروز استعداد‌های مردمی در جنگ شد. با عزل بنی‌صدر در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰، جبهه‌ها جان تازه‌ای گرفتند و با ایجاد وحدت بین سپاه و ارتش، خودباوری و ظفر به جبهه‌های خودی بازگشت. یحیی نیازی، پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس در گفت‌وگو با «جوان» از اقدامات بنی‌صدر و وضعیت جبهه‌ها در دوره‌ای که او فرمانده کل قوا بود، می‌گوید.

موضع بنی‌صدر در اولین روز‌های جنگ را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا تئوری «زمین می‌دهیم، زمان می‌گیریم» در آن زمان حرف درستی بود؟

در فاصله ریاست جمهوری بنی‌صدر تا شروع جنگ سه مؤلفه وجود دارد که این‌ها روی کارکرد بنی‌صدر تأثیر دارند. نخست آنکه بنی‌صدر بیش از اندازه درگیر کش‌مکش‌های سیاسی بود و مؤلفه‌های دفاعی کشور را فدای منافع سیاسی کرده بود. به نظر می‌رسد توجه زیادی به وضعیت دفاعی کشور نداشت که این نکته هم از چند مطلب نشئت می‌گیرد. یکی بحث نحله فکری و نگاه اوست. بنی‌صدر پیروزی انقلاب را مرهون فعل و انفعلات حزبی می‌دانست. در صورتی که واقعیت امر این است که ملت ایران به صورت یکپارچه و به رهبری یک فقیه جامع‌الشرایط توانست یک اتفاق تاریخی را که همان پیروزی انقلاب اسلامی باشد، رقم بزند. بنی‌صدر با اینکه در مبارزات انقلاب حضور داشت ولی نحله فکری‌اش به صورت صددرصد همسو با انقلابیون نبود. مسئله بعدی تیپ شخصیتی بنی‌صدر است که یک نوع بزرگ‌بینی را در او می‌بینیم. تصمیمات او را در شورای انقلاب و شورای عالی دفاع را که نگاه می‌کنیم نوعی خودبزرگ بینی در شخصیتش هویداست. تحصیلات، جایگاه و تفویض فرماندهی کل قوا همه دست به دست هم داد تا این خودبزرگ‌بینی با غرور ترکیب شود و او را بیشتر از بدنه مردم و انقلابیون جدا کند. همچنین مشاوره‌ها و مشورت‌هایی که به او داده می‌شود بیشتر حزبی بود و منافع ملی در آن لحاظ نمی‌شد. عمدتاً بنی‌صدر از کسانی مشورت می‌گرفت که همسو با جناح فکری خاصی بودند و نمی‌گذاشتند بنی‌صدر به صورت درست تصمیم‌گیری کند. پیش از آغاز جنگ هم وقتی که نیرو‌های انقلابی در مرز‌ها گزارش درگیری و ناامنی می‌دادند و می‌گفتند فعل و انفعلات مرزی دشمن احتمال حمله صدام به کشور را نشان می‌دهد، بنی‌صدر این‌ها را نادیده می‌گرفت و از مشاورانی استفاده می‌کرد که باعث می‌شد خودبزرگ‌بینی و غرور را در او تقویت کنند و جای واقع‌بینی به طرح تئوری‌هایی مثل زمان می‌دهیم، زمین می‌گیریم روی بیاورد.

یعنی ایشان کار حزبی را به منافع ملی ترجیح می‌دادند؟

بنی‌صدر بیش از آنکه درگیر مسائل کشور شود بیشتر درگیر سیاست بازی و کار‌های سیاسی بود. به نظر من همین سیاسی‌بازی باعث شد از مؤلفه‌های دفاعی و بازدارندگی و ممانعت از تجاوز به کشور غافل شود. در آن مقطع حاکمیت با چالش‌هایی روبه‌رو بود. قوا خیلی با هم هماهنگ نیستند و یک سرِ این جریانات هم بنی‌صدر است که بیشتر وقتش را برای مقابله با دیگر قوا می‌گذارد. به نظر می‌رسد شخصیت تأثیرپذیری هم داشت و از جریاناتی که کنارش بودند و می‌خواستند او را به مسیر دلخواهشان هدایت کنند، تأثیر زیادی می‌پذیرفت.

زمانی که بنی‌صدر کاندیدای ریاست جمهوری شد، چه طبقه‌ای از جامعه را نمایندگی می‌کرد؟

زمانی که بنی‌صدر برای ریاست جمهوری کاندیدا شد من نوجوان بودم و خاطرم هست که جوانان آن زمان به خصوص کسانی که بعد‌ها جذب گروهک‌ها شدند به بنی‌صدر علاقه نشان می‌دادند. با دادن مسئولیت‌های کوچک و جزئی حزبی به قشر جوان و تحصیلکرده آن‌ها را طرفدار خودشان می‌کردند. کسانی هم که دارای تفکر بودند و عمیق نگاه می‌کردند خام این گروه‌ها نشدند. به نظرم بخش زیادی از آرای ایشان به خاطر فضاسازی‌هایی بود که جریان‌های حامی‌شان در کشور به وجود آوردند. به خصوص بسیاری با این فکر که یک فرد تحصیلکرده در علم اقتصاد خواهد آمد و مشکلات کشور را حل خواهد کرد به بنی‌صدر رأی دادند، چون زمان زیادی از انقلاب نگذشته بود و عملکرد افراد مشخص و روشن نبود. کسی از ماهیت کار‌های بنی‌صدر اطلاع دقیق و روشنی نداشت.

در مجموع این مشورت‌ها و سیاست‌ها سبب شده بود تا بنی‌صدر ارتباط خوبی با رزمندگان و نیرو‌های انقلابی نداشته باشد؟

با اینکه برخی معتقدند ما در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد آمادگی‌های لازم را داشتیم ولی به صورت کلی ما با غافلگیری مواجه شدیم. دشمن در مبنای فکری و معادلاتی‌اش این غافلگیری را برایمان متصور بود، چون انقلاب تازه پیروز شده بود و گذر از یک حاکمیت به حاکمیتی دیگر و عدم استقرار و ثبات از یک طرف و وضعیت به هم ریخته ارتش از طرف دیگر سبب شده بود دشمن خیال کند با غافلگیری می‌تواند پیروز شود. همچنین کش‌مکش‌های سیاسی فراوان بین مسئولان و نخبگان هنوز وجود داشت و آن هارمونی و هماهنگی لازم به وجود نیامده بود. نهاد‌هایی مثل سپاه پاسداران که بعد‌ها در جنگ یک هویت غیرقابل انکاری پیدا کرد، در آن مقطع دارای ساختار منسجمی نبود و برای کار‌های انتظامی و حفظ امنیت داخلی آمادگی داشت. وقتی این موارد را کنار هم می‌گذاریم می‌بینیم آن‌ها خود را برای حمله و پیروزی آماده کرده بودند. با وعده‌هایی که صدام داده بود و پشتیبانی قدرت‌ها را هم به دنبال داشت کار را تمام شده می‌دیدند. اما آن‌ها یک مؤلفه را حساب نکرده بودند که بنی صدر هم این مؤلفه را در عمل نادیده گرفته بود. این مؤلفه مردم و جوانان ایران است که گوش به فرمان رهبری هستند و با اینکه از بنی‌صدر به خاطر فرماندهی کل قوا تبعیت می‌کنند ولی این تبعیت به خاطر انتصاب از سوی رهبری است. به محض اینکه رهبری «نه» بگوید دیگر این تبعیت وجود نخواهد داشت. به نظرم بنی‌صدر و برخی مشاورانش و صدام و کشور‌های حمایت‌کننده‌اش این مؤلفه بسیار تأثیرگذار در جنگ و ملت ایران را حساب نکرده بودند. دستگاه محاسباتی‌شان دچار خطای ادراکی شده بود.

نیرو‌های مردمی و انقلابی در عمل چگونه خود را نشان دادند؟

۳۱ شهریور وقتی جنگ شروع شد صدامی که وعده داده بود سه روزه خوزستان را تصرف خواهد کرد فقط ۳۴ روز پشت دروازه‌های خرمشهر به وسیله مردم گیر افتاد. اگرچه عملکرد نیرو‌های ارتش، نیرو‌های انتظامی مثل ژاندارمری و شهربانی محفوظ و تحسین‌برانگیز است ولی این مردم ایران بودند که تمام معادلات دشمن را بر هم زدند. از اقصی نقاط به خرمشهر آمدند و ارتش مجهزی را که می‌خواست ظرف چند ساعت خرمشهر را اشغال کند، ۳۴ روز زمین‌گیر کردند. بنی‌صدر با وجود تمام این اتفاقات متوجه این پتانسیل بالای مردمی نشد که می‌تواند خلأ‌های کشور را در بعد سازندگی و تجهیزات پر کند. خطای بنی‌صدر در اولین سال جنگ این بود که نیروی مردمی را به حساب نیاورد. بزرگ‌ترین کش‌مکش‌ها بین نیرو‌های انقلاب و بنی‌صدر در همین دوره اتفاق افتاد. این نیرو‌های مردمی در کنار پتانسیل بالایی که داشتند، جامعه‌پذیری سازمانی را به سرعت پیدا کردند. یعنی تمام اقشار مردم به سمت مناطق جنگی حرکت کردند تا جلوی دشمن متجاوز بایستند. چون انگیزه بالایی داشتند خیلی سریع در قالب سازمان‌ها آموزش‌های لازم را فراگرفتند و آماده نبرد شدند، اما بنی‌صدر به این نیروی پای کارِ آماده اجازه نبرد نمی‌داد، چون باورشان نمی‌کرد و در محاسباتش دچار خطای ادراکی بود.

می‌توان گفت: عملاً بنی‌صدر با بی‌توجهی به بخش عظیمی از نیرو‌های مردمی، جبهه را از استعداد آن‌ها محروم می‌کرد؟

بنی‌صدر فکر نمی‌کرد اگر ما این نیرو‌ها را به کار بگیریم خلأ‌هایی که در بعد سازمانی، تجهیزات و نیروی انسانی آموزش‌دیده داریم، برطرف خواهد شد. اینجا سه موضوع مهم رخ می‌دهد که در طول جنگ می‌بینیم. یکی اقتدار رهبری، دوم انسجام و وحدت ملی و سومین مورد تفکر انقلابی است. این سه مؤلفه در سراسر جنگ جاری و ساری است. هر جا که نگاه می‌کنید پیروزی، حلاوت و شیرینی به دست آورده‌ایم، این سه مؤلفه در آن وجود داشته است. بنی‌صدر به این مؤلفه‌ها لطمه زد و دوباره دشمنان امروز روی همین مؤلفه‌ها کار می‌کنند. بنی‌صدر با عدم‌درک این مؤلفه‌ها به سمت اقدامات نظامی کلاسیک رفت. طراحی عملیات‌ها بر اساس آنچه در ادبیات نظامی دنیا مشهور است را در سر داشت. مثلاً شما اگر می‌خواهید به نیروی متجاوز حمله کنید سه برابر آن نیرو، تجهیزات و تسلیحات داشته باشید که این شرایط در آن روز‌های کشور ممکن نبود. در شرایطی که می‌توانستیم این کمبود‌ها را با نیرو‌های مردمی پر کنیم بنی‌صدر قائل به این موضوع نبود و قبول نمی‌کرد. بنی‌صدر با این تفکر چهار عملیات را انجام داد که هر چهار عملیات با شکست مواجه شد. تا زمان عملیات فرماندهی کل قوا که یک روز پس از عزل بنی‌صدر در جبهه دارخوین انجام شد. استعداد‌هایی در جبهه پیدا می‌شوند که قبلاً هم بودند ولی بنی‌صدر آن‌ها را به بازی نگرفته بود. به نوعی زمین بازی را کوچک کرده بود. خودش و تعدادی از نظامیانی که دور خودش بودند را قبول داشت و هر چه طرح مثل طرح شکست حصر آبادان را آوردند، او زیر بار نرفت.

۲۱ خرداد سال ۱۳۶۰ عملیات فرماندهی کل قوا، خمینی روح خدا انجام می‌شود و استعداد‌های نهفته‌ای که جزو مردم عادی جامعه بودند، خودشان را نشان می‌دهند. افرادی مثل شهید حسن باقری که یک روزنامه‌نگار بود در این عملیات می‌درخشد. خیلی از شهدای دیگر مثل همت‌ها، باکری‌ها و طهرانی‌مقدم‌ها در این جبهه‌ها خودشان را نشان می‌دهند تا ما طعم شیرین پیروزی را بچشیم و خودباوری برایمان اتفاق بیفتد. کسانی هم که تا دیروز تحت تأثیر بنی‌صدر نیرو‌های مردمی را به حساب نمی‌آوردند به خودشان آمدند که این نیرو‌ها می‌توانند کار‌های بزرگی انجام دهند. ماحصل این خودباوری و اتحاد در مهرماه سال ۱۳۶۰ خودش را نشان می‌دهد که ما عملیات ثامن‌الائمه را انجام می‌دهیم. در این عملیات انسجام نیرو‌های مردمی بیشتر می‌شود و در قالب گردان و محور‌های عملیاتی با نیرو‌های ارتش ترکیب می‌شوند و وحدت مقدسی بین ارتش و سپاه به وجود می‌آید. وحدتی که می‌توانست در گذشته هم باشد و مانعش کسانی مثل بنی‌صدر بودند. یکی از موارد نابخشودنی در قبال بنی‌صدر این است که نگذاشت در سال اول جنگ این وحدت به وجود بیاید. در سال‌های بعد وقتی بنی‌صدر نبود بین محسن رضایی و شهید صیادشیرازی این وحدت به وجود آمد و این به بدنه ارتش و سپاه سرایت کرد و ما می‌بینیم چهار عملیات بزرگ و پیروز را در سال دوم و سوم جنگ داریم. ثامن‌الائمه برای شکست حصر آبادان، طریق‌القدس برای آزادسازی بوستان، فتح‌المبین برای آزادسازی مناطق وسیعی از جنوب و بیت‌المقدس که آزادسازی خرمشهر را به دنبال دارد. اگر همین دو سال را با دو سال بنی‌صدر مقایسه کنیم، می‌فهمیم بنی‌صدر کارآمدی لازم را برای اداره جنگ نداشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار