کد خبر: 914103
تاریخ انتشار: ۰۳ تير ۱۳۹۷ - ۱۵:۵۸
اینکه همینگوی رفته و خودش را کشته، نه تنها هیچ اهمیتی ندارد...

محسن باقری

سرویس فرهنگی جوان آنلاین: اینکه همینگوی رفته و خودش را کشته، نه تنها هیچ اهمیتی ندارد؛ بلکه نشان از منفعل بودن اوست در آن لحظه و مکان خاص. ردیف کردن فهرست دیگر نویسندگان معروف، و حتی عزیزی مثلِ خانمِ ولف با آن خانمِ دَلویِ و تجربه‌ی کم‌نظیری که از قدم زدن در خیابان‌های لندنِ بعد از «جنگ اول» برایمان می‌سازد، نمی‌تواند خود‌کشتن را، از این ناتوانی انفعال و «کم آوردن» و وادادگی نجات دهد. حالا گیریم این میانه پیامبری هم پیدا می‌شد که خودکشی کرده باشد؛ او هم خواه ناخواه به این سیاه‌ی انفعال، ضعف و وادادگی وارد می‌شد؛ حالا چه فرقی می‌کند؟ فقط مجبور بودیم به احترامش کمی جایش را تغییر دهیم، و بالای مجلس بنشانیم. مثلا سَر خط این سیاهه.
کار نویسنده‌ها نوشتن از زندگی است؛ و متراکم کردن آنچه دیده‌اند، چشیده‌اند، بوییده‌اند و احتمالا زیسته‌اند. فرقی نمی‌کند مثل پروست، شکننده و بیمار، مرتب توی چهاردیواری باشند یا چون همینگویِ تن سالم ، دَدَری؛ مهم مواجهه دقیق و نه رقیقِ حسی، از جهان حسی و پر از زندگی، و درک و جمع‌بندی‌ حسی و فراحسی‌ این تجربه‌هاست؛ و از پَسَش ادبیات کردنِ این‌ها.کار نویسنده‌ها تبدیل تجربه‌ها و زیست‌هایی است که بالضروره از نسخه‌ی فایلِ صوتی- موسیقی- و پن‌های تصویری همان تجارب- سینما- ، سَر باشند، می‌نویسم پَن، چون تعریف احمد محمود از رمان، «تعریف در حرکت» است. کار نویسنده نشان دادنِ تجربه‌ای متفاوت از آن تجربه‌ها، متبرّی از دو مدیومِ پیش‌گفته است، بطوری که انگار مخاطب همان تجربه‌ها را دارد تجربه می‌کند و حتما از تلذذش متلذذ می‌‌شود و عیش می‌کند. همه‌ی این‌ها در زندگی و با زندگی اتفاق می‌افتند و نویسنده‌ها از همین راه و به همین اعتبار نان می‌خورند و در بینِ مردم معتبر می‌شوند، با درود بر زندگی.
«زندگی کردن» بعنوانِ فعالیتی انسانی، جذاب و «شجاعانه»، تمهیدِ هر جور نویسندگی است. به قولِ علمایِ بلاد، شرطِ لازم، و به قولِ دریانورد-نویسنده‌ی باسوادی چون هرمان ملویلِ موبی‌دیک، شرطی متلاطم است برای نوشتن. زندگی، هم جراتِ کردن و کنندگی می‌خواهد و هم جراتِ درک و هضمش. نویسنده بنا به طبقه‌ی اقتصادی-اجتماعی‌اش، بنا به پرولتاریا یا کلان یا خرده‌بورژوا بودنش، و بنا به کشوری و حکومتی که در آن- به خوشی یا ناخوشی-زندگی می‌کند؛ با زیبایی‌ها و زشتی‌ها، لذت‌ها و دردها، ارگاسم‌ها و ارگانیسم‌ها و ارگان‌هایی با شدت‌ها و حرارت‌های مختلف مواجه می‌شود و نمی‌تواند از همه‌ی اینها و تجربیاتِ از صافی گذشته‌اش ننویسد، و دقیقا به همین دلیل که نمی‌تواند از اینها ننویسد، نویسنده می‌شود. حال اگر در میانه‌ی این «گاهی خوشی، گاهی غم»‌ها، و در هر عصر و دوره و تمدن و قرن و سال و ماه و زمانه و روزگار و دولت و رژیم و شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، بی‌فرهنگی و هرچه و هرچه به توسط یکی از این ارگاسم‌ها و یا ارگان‌ها، به بن‌بست خورد چاره‌ی کار چیست؟ حتی اگر بارها و بارها باز به یک بن‌بست خاص خورد چاره کار چیست؟ حتی اگر زور کلمه‌هایش و خودش هرکدام جداگانه یا هر دو با هم نرسد که موانع زندگی و ادبیاتی‌اش را کنار بزند، چاره چیست؟ کمترین عقل سلیمی می‌گوید هر راهی و هرچزی جز «از میان برداشتنِ خود». نویسنده‌ای که خود را از میان بر می‌دارد یعنی دیگر جوهرش خشک شده است و «چیزش» دیگر کار نمی‌کند. یعنی حیات و زیستِ نویسندگی را تاب نیاورده است و در بهترین حالت، ظرفیت این همه دیدن و شنیدن را نداشته است، و به احتمال زیاد، خانم یا آقای نویسنده‌ی خودکش، یائسه شده است و اکسپایر، و بدتر از آن با برآوردهای غلط اندر غلطش با خود قرار گذاشته تا در دوره‌ی زَوال، با یک حرکتِ خودکشانه، و با قرار گرفتن در صدرِ اخبار و شایعات، خود را جاودانه!کند، فارغ از اینکه نوشته‌های درجه یک هم با زور و عرق‌ریزان جاودانه می‌شوند ،چه رسد به خبر و صاحب خبری که رسانه‌ها بعدِ کمتر از چند روز با خبر جنجالی بعدی، قورتش خواهد داد.سهل‌تر از آبِ خوردن. البته که سرانجام نویسنده‌هایی که بجای زندگی کردن «جز نوشتن و خواندن کاری دیگر بلد نباشد»، همین خواهد بود. هیچ در پوچ. نوشتن از دل زندگی کردن بیرون می‌آید نه وارو.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار