قدرتطلبی صدام و دیگر رهبران کشورهای عربی باعث شد آنها در طول جنگ تحمیلی به یک اجماع واحد نرسند و همواره تفرقه میانشان حکمفرما باشد. این کشورها نسبت به هم بیاعتماد بودند و هر کدام خود را بالاتر از دیگری میدانستند. داشتن نگاه تحقیرآمیز و عدم اعتماد به هم باعث فاصله گرفتن امت عرب از هم شده بود. آنها در ظاهر امتی واحد بودند ولی در باطن نسبت به یکدیگر سوءظن داشتند.
صدام پیش از شروع جنگ تلاشهای گستردهای برای جلب نظر رهبران کشورهای عربی کرد. او خودش را رهبر امت عرب میدانست و از هر طریقی سعی داشت قدرتش را به دیگر کشورهای عربی دیکته کند. جنگ با ایران یکی از حربههایش بود. در تفکرات او، پیروزی عرب بر عجم جایگاه او را میان مردم منطقه تاریخی میکرد. صدام میخواست در نقش قهرمان امت عرب ظاهر شود و همه جا صحبت از نقش پرقدرت و تأثیرگذار او باشد. جاهطلبیهای دیوانهوار رئیسجمهور معدوم عراق، خاورمیانه را وارد یک جنگ تمام عیار کرد. او امیدوار بود این جنگ، تبدیل به تضاد عرب و عجم شود و خود رهبر مسلمانان در برابر فرهنگ پارسی و ایران باستان گردد.
صدام برای دستیابی به هدفش در تحریک اعراب، نام نبرد قادسیه را برای حمله به ایران انتخاب کرد. خود را سردار قادسیه نامید و ایرانیان را بزدل و کوتوله نامید. پروپاگاندای صدام و راه انداختن جنگ روانی از انتخاب نام قادسیه خیلی مؤثر نیفتاد. جز بعثیها و برخی از دولتمردان منطقهای، مردم کشورهای عرب زبان اهمیت چندانی به حرفهای رئیسجمهور عراق ندادند. پس صدام برای رسیدن به هدفش، ابتدا به دنبال ارعاب سیاستمداران عربزبان از انقلاب اسلامی بود. کشورهای عربی را تحریک میکرد که ایران به دنبال برهم زدن امنیت و ثباتشان است و به دنبال به راه انداختن انقلاب در این کشورهاست.
صدام هر بار همواره در هدفش جهت متحد کردن همه امت عرب برای جنگ با ایران ناکام میماند؛ چراکه در آن برهه تاریخی در کشورهای عربی رهبرانی حاکم بودند که هر کدام داعیه رهبری جهان عرب را داشتند و به راحتی قبول نمیکردند شخص دیگری این عنوان را مال خود کند. مهمترین مخالف صدام در این راه معمر قذافی بود. آن زمان قذافی در اوج قدرت و اقتدار قرار داشت و صدام را رقیب خود در میان کشورهای عرب میدانست. قذافی با مشاهده شروع جنگ و رودررو شدن ایران با رقیب خود، فرصت را غنیمت شمرد تا به مقابله با صدام بپردازد و امیدوار بود او را به زمین بزند. پس از تجاوز عراق، رهبر لیبی مخالفتش را از جنگ ابراز کرد و در تلگرامی به ملک خالد فهد پادشاه وقت سعودی از وی خواست تا دیگر کشورهای عرب را برای حمایت از ملت مسلمان ایران قانع کند. پس از این تلگرام، روابط عراق و لیبی قطع شد و در عوض، روابط میان ایران و لیبی هر چه بیشتر توسعه یافت.
از طرف دیگر پادشاهان عربستان از دیرباز داعیه رهبری بر جهان عرب را داشتند و نقش هدایتگری برای خودشان قائل بودند. خالد فهد به دلیل پیشینه تاریخی عربستان و نقش این کشور در تاریخ، از اینکه صدام بخواهد این جایگاه را از او بگیرد ابا داشت. فهد یک دلیل دیگر برای اثبات رهبریاش داشت. به خاطر وجود اماکن مقدسه واقع در عربستان، فهد داعیه رهبری جهان عرب و جهان اسلام را داشت. حالا شهوت قدرت و زیادهخواهیهای صدام، این جایگاه تاریخی را از فهد میگرفت و او را به حاشیه میراند.
مصریها که مدتها بود به خاطر روابط خارجیشان ارتباط خوبی با کشورهای عرب نداشتند و شیخنشینها هم از قدرت و تأثیرگذاری زیادی برخوردار نبودند که بخواهند روی تصمیمات صدام تأثیر بگذارند. شرایط تاریخی برای صدام و همچنین ایران به گونهای پیش رفت که ایران بدون هیچ تلاش دیپلماتیکی پیروز اختلاف کشورهای عربی باشد. در آن دوره تاریخی حساس، حاکمانی بر این کشورها بر مسند قدرت بودند که به خاطر زیادهخواهی و غرور، هیچ اعتمادی بینشان برقرار نبود و هیچ اتحادی میانشان شکل نگرفت.
ماجراجوییهای صدام آتش جنگی طولانی مدت را در منطقه به راه انداخت ولی هیچگاه باعث نشد تا او به اهداف مدنظرش برسد. پس از جنگ تحمیلی، صدام نه تنها به عنوان رهبر جهان عرب شناخته نشد بلکه همگان او را به عنوان یک جنایتکار و دیوانه شناختند و همان اندک اعتبارش را میان کشورهای عربی از دست داد. چنانچه وی به دلیل عدم بخشودگی بدهیهایش توسط کویت، به این کشور حمله و میخهای تابوتش را محکمتر کرد!