حسن روانشید*
تاریخ مطبوعات ایران نشان از آن دارد که اولین روزنامه به سبک گاهنامه و چاپ سنگی به نام کاغذ اخبار ۶۹ سال پیش از اعلام مشروطیت در زمان محمدشاه قاجار توسط میرزازاده شیرازی منتشر شد و بعد از آن نوبت فرهنگ بود که به همین صورت توسط گروهی از فرهیختگان در شهر تاریخی اصفهان نشر یافت، بنابراین تاریخ آغاز به کار خبرنامههای مکتوب در پایتخت فرهنگ و هنر اسلامی ایران به ۱۴۰ سال قبل برمیگردد که خود نشان از آمادگی این دیار برای وسعت بخشیدن به دایره فرهنگ و تمدن میباشد. جلد اول شرح این نشریات از آغاز توسط دو دانشپژوه اصفهانی به نامهای دکتر عبدالمهدی رجایی و دکتر معصومه گودرزی تحت عنوان «دانشنامه روزنامهنگاران استان اصفهان از آغاز تا انقلاب اسلامی» به سفارش اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی این استان در روز خبرنگار سال ۱۳۹۴ رونمایی شد و امسال در چنین روزی جلد دوم آن که توسط همین دو پژوهشگر تدوین شده است، توسط ارگان سفارشدهنده به اصحاب رسانه تقدیم گردید. زمان برگزاری این روز مقدس و پر کرامت مصادف با سالروز شهادت اسطوره شجاعت در جامعه اطلاعرسانی یعنی محمود صارمی خبرنگار رسانه ملی که در مزار شریف افغانستان اتفاق افتاد، شامگاه هفدهم مرداد بود. اگرچه اصل این تشکل و تاریخ آن عملی پسندیده و قابلتقدیر است، اما اجراهای آن و به خصوص تا بعد از نیمهشب همراه با استندآپهای کمدی خاص مجالس خصوصی و میهمانیهای عقد و عروسی نمیتوانست شایسته این روز مقدس، تاریخساز و محترم باشد! از این نظر نه تنها حاضران در باغ مفرح چهلستون را که نزدیک ۷۰۰ نفر از اصحاب رسانه و خانوادههای آنها بودند مکدر میکرد بلکه عابرانی را که از خیابان سپاه میگذشتند، اگرچه نمیدیدند، اما صدای گوشخراش بلندگوها و سخنان مجریان آن را بهخوبی میشنیدند، متعجب میساخت که چه تقارنی میتواند بین روز شهادت صارمی خبرنگار با اجرای این برنامه سخیف باشد! شاید تلاشهای بخش خصوصی در دامنه خانه مطبوعات این کلانشهر برای برگزاری مراسم روز خبرنگار به مراتب بهتر و ارزشمندتر از ارگانهای دولتی بود که ظرف سالهای گذشته به انجام میرسید، اما کملطفی بعضی از مسئولان برای ارج نهادن به اعضا رکن چهارم دموکراسی همه این فعالیتهای شبانهروزی را نیز به حاشیه کشاند. آنچه از سخنان فشرده و دستپاچه شهرداری کلانشهر استفسار میشد، باز هم نوعی سخنرانی کوپنی همراه با وامخواهی از اصحاب رسانه بود که به رغم فشار اقتصادی سنگینی که بر آن وارد گردیده همه صفحات محدودشده خود را به ثبت فعالیتهای صوری و اقدامات مدیریت شهری اختصاص داده، اما انتظار دریافت هزینههای قانونی آن را بر اساس تعرفههای رپورتاژ آگهی نداشته باشند و این محتوای کلام مدیر کلانشهری بود که مرتب اشاره به نزدیک بودن پروازش داشت تا اینگونه ابراز نماید در مسیر فرودگاه سری به این مراسم زده تا چنددقیقهای از وقت اضافه خود را صرف آن نموده و با ریختن آب پاک بر روی دست خبرنگاران روغن چراغ ریخته را خرج امامزاده نماید! اگرچه مدیران رسانه و تلاشگران این خطه از فرهنگ که این روزها با هزینههای کمرشکن ملزومات از جمله کاغذ، مرکب چاپ و زینک که رابطه مستقیم با افزایش قیمت ارز دارد روبهرو هستند! آن شب را به امید دریافت مراد با شنیدن نویدهایی از معاونت رسانهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به باغموزه باصفای چهلستون آمده بودند، اما زهی تأسف که آخرین ظرف آب پاک را نیز همین شخصیت رسانهای روی دست آنها ریخت و اعلام کرد: قرار است کاغذ و ملزومات مورد نیاز از خارج خریداری و به قیمت ارز روز در اختیار مطبوعات گذاشته شود که این خبر آخرین نشانههای امید را از دلها زدوده تا جایش را با یأس مبادله نماید و داستانی از گذشتههای دور از بازار شاه عبدالعظیم تداعی کند که پیرمرد فقیر به سراغ دکان کبابی میرود و با دادن یک پول سیاه درخواست غذا میکند. استاد کبابی از او میخواهد معادل وجه مختصری که داده تا میتواند از بوی کباب استنشاق نماید! رندی که از آنجا گذر میکرده با دیدن این واقعه تأسفآور به مغازه کبابی میرود و شکمی از عزا درمیآورد، اما وقتی متوجه میشود باید یک سکه نقره پرداخت کند، از استاد کبابی میخواهد تا گوشش را نزدیک میز سنگی ببرد تا صدای برخورد سکه نقره را با آن بشنود! این داستان طنزگونه محتوای سخنان مدیران پروازی را که برای شرکت در مراسم روز خبرنگار که به هفته اصحاب رسانه بیشتر شباهت داشت تداعی میکند. در برگزاری آن نوعی اجبار قلمداد میشد که پایانی جز ناامیدی برای فنا شدن هویت فرهنگی ۱۴۰ ساله نداشت و مقاله مستند چندقسمتی چاپشده در سال ۱۳۹۴ یکی از روزنامههای پایتخت تحت عنوان «مرگ تدریجی تاریخ رسانه» را زنده مینمود.
*روزنامهنگار پیشکسوت