آنچه باید در تعلیم و تربیت مورد توجه قرار گیرد، شناخت قلب است. یک معلم باید قبل از هر چیز روی قلب متعلم شناخت کافی پیدا کند و زمان تولد آن را بداند چراکه در زمان رشد است که قلب متولد میشود و اگر در آن زمان به این نکته دقت نشود، قلب مریض به دنیا میآید و قلبی که فهم عمیق و عقلی از طریق آن کسب میشود، اگر مریض به دنیا بیاید تربیت صحیح انجام نخواهد گرفت و این همان اشکال کار ماست در تعلیم و تعلم در مدارس!
اینجاست که باید نقش معلم و آموزش و پرورش مورد دقت و بررسی قرار گیرد، اینجاست که یک معلم باید خودش به فهم عقلی رسیده باشد، خودش درست تربیت شده باشد، قلب خودش به تکامل رسیده و سالم متولد شده باشد، خودساخته باشد تا بتواند دلبندان و آیندهسازان این مرز و بوم را تربیت کند! مربی که قلب فعالی داشته باشد میتواند با قلب بچه به طرز صحیح کار کند و او را طوری تربیت کند که خداپسند باشد. اوست که میتواند قطره قطره از آنچه قلب سالم خودش به آن رسیده را با روشی صحیح و اصولی به عمق جان متعلم وارد سازد. اوست که میتواند در بچه انگیزهای صحیح ایجاد و او را به راه راست هدایت کند و زمانی که انسان، درونش انگیزه ایجاد شد میتواند اهداف مقدسی را دنبال کند و به کامیابی و موفقیت دست یابد.
انسان در دوران آموزش، معلم را دانای کل میداند و وقتی معلم آنقدر پر باشد که بتواند روی قلب متعلم به درستی کار کند، آن وقت است که اخلاق در ذهن او شروع به جوانه زدن میکند که کمک مادر کند، از عدم پوشیدگی خود در مقابل نامحرم شرم کند و...
باید برای تقویت روح و آموزشهای بعدی این جوانههای حیا، عفاف، وجدان، ظلمستیزی و... را که در انسان شروع به رشد میکند آبیاری کرد نه اینکه آن را خشک کرد. مثلاً یک کودک از سن پنج سالگی از عریان شدن خود شرم میکند. وقتی یک مادر که معلم اول و آخر فرزندانش است به او بگوید اشکالی ندارد تو کوچک هستی، در واقع جوانه حیا را به جای آبیاری خشک کرده است. یا آن قدر که یک مادر به مسائل جسمی و غریزی کودکش دقت نظر دارد به این مسائل کمتر دقت میکند و تنها کاری که با فرزند خود میکند پرورش و تقویت غریزه شکم است و بس! حیا و عقل و دین به هم متصل هستند. بنابراین چه بسیارند افراد محجبهای که عفت کلام ندارند یا افرادی که عفت کلام دارند ولی حجاب ندارند و این نشانه این امر است که روی جوانه حیای ایشان به درستی کار نشده است.
برای آنکه کودک دلبندمان به خوبی پرورش یابد نیازمند یک محیط پاک هستیم چراکه کودک مانند گل است و هیچ گاه نمیشود یک گل را در لجنزار پرورش داد و آنچه دل مادران دغدغهمند تربیت کودکان را بیش از پیش به درد میآورد همین محیط مدارس است که زیادند در آن بچههایی که مادرانی بیدغدغه دین داشته و فکر همه چیز فرزندانشان را میکنند الا پرورش روحانی و تربیت اساسی ایشان. مادرانی که خود مشکل تربیتی داشته باشند نه تنها کودکان را تربیت صحیح نمیکنند بلکه خود عاملی برای خشکاندن جوانههایی هستند که از فطرت کودکانشان نشئت میگیرد و اینجاست که کودک تقلیدگر و الگویاب ما نیمی از روز خود را در کنار دوستانی با مشکلات تربیتی فراوان طی میکند و گه گاه از ایشان الگوبرداری میکند و معلمی که به هیچ کدام از این موارد توجه نداشته و به آموزش دروسی که در مقام دوم از اهمیت در مقوله تربیت هستند تکیه میکند و سال را به اتمام میرساند و افسوس که قلب بچه همچنان در انتظار آموزش برای تولد است!
یک معلم باید به خوبی قادر باشد کلیدواژهها را درست، در ذهن متعلم خود وارد کند. مثلاً لفظ ایثار عین عقلانیت است. یک معلم باید وجدان متعلم خود را زنده کند، پر و بال بدهد و با او به خوبی کار کند. باید به خوبی برای او شرح دهد که ظلم چیست و چرا مذموم است! کلیدواژه حساس به چه معناست و در کجاها باید مورد استفاده قرار بگیرد. باید یکی یکی واژههایی که به انسان شدن یک انسان کمک میکند را شرح دهد و به او کمک کند تا وجدان خود را زنده کند و همواره بیدار نگه دارد. ذهن دریافتها را به عقل عرضه میکند و عقل مسئول تشخیص حق و باطل است چراکه این عقل است که یقین را دوست دارد، شک را دوست ندارد. حق را میپسندد و از باطل تنفر دارد. بنابراین اینجاست که میبینیم مادرانی که از احساس بالاتری نسبت به فرزندان خود برخوردارند با دستان خود جگرگوشههایشان را به جبهه روانه میکنند چراکه با تشخیص قوه عقل خود توانستهاند این نکته را درک کنند که شهادت عین عقلانیت است.
آنچه آیندهساز یک مملکت است وجود انسانهایی است که از کودکی روی تربیت و اخلاقمداری آنان کار شده است. بد نیست اشارهای به این سخن پیامبر اعظم داشته باشیم که فرمودند: «همانا من مبعوث شدم برای تمام کردن آموزش مکارم اخلاق» و با داشتن معلمانی خودساخته و آموزشدیده است که میشود نسل آیندهساز کشور را به خوبی پرورش داد. کسانی که از بچگی بدانند دزدی فقط این نیست که دست در جیب کسی کنند یا از دیوار مردم بالا بروند، بلکه بسیاری از کارهایی که به سادگی بسیاری از افراد انجام میدهند حکم دزدی را دارد. کسانی که از بچگی اعمال خود را مورد محاسبه قرار دهند، روی اخلاقیات خود حساس باشند، غرایز خود را بشناسند و روی غرایزی که ایشان را به کمال میرساند دقت کرده و مذمومهای آن را سرکوب سازند. برای تربیت چنین افرادی نیازمند معلمان کارکشته و خودساخته هستیم. بنابراین چقدر خوب بود از همان سال اول ابتدایی معلمان دینی و قرآن از معلم بقیه دروس متخصصتر میبود و به جای اینکه جای کلاسهای دینی و قرآن، به کلاس اضافی برای تمرین ریاضی داده شود و دو دو تاچهارتا جای آن را بگیرد، یک درس دیگر تحت عنوان اخلاق و شناخت رذایل و فضایل به دروس آیندهسازان این مرز و بوم اضافه شود. این مهم محقق نمیشود، مگر آنکه قرآن، این کتاب انسانساز را موجودی زنده در نظر بگیریم و به جای اکتفا به ظواهر و زیباییهای باطنی آن، سعی در تعامل زنده با آن داشته و از معارف عظیمش در این راستا بهرهمند شویم. امید است مسئولان و دست اندر کاران امور آموزش و پرورش به این مهم توجه خاص داشته و نگذارند از آموزش و پرورش فقط «واو» وسط آن باقی بماند!