اگر قرار باشد همچنان کودک را یک فرد سادهلوحی تصور بکنیم و با نگاه غلط برایش محتواهای تاریخ مصرف گذشته تولید کنیم، قطعاً این اتفاقات باعث شکفتن موضوعات جدید و ارتباط برقرارکردن کودکان با این آثار نخواهد شد. سینمای کودک که در روزگار نه چندان دوری «عصر طلایی» اش را تجربه کرد در روزگار کنونی و برخلاف پیشرفتهای تکنولوژیکی که زمینه ساز تحول در صنعت سینما شده، دوران رکود شدیدی را تجربه میکند. در گفتوگویی با ابوالحسن داوودی به بررسی علل و ریشههای این اتفاق ناخوشایند پرداختهایم.
آقای داوودی! شما به عنوان فیلمسازی که تجربه موفق ساخت فیلم «سفر جادویی» را در کارنامه فعالیتهای سینمایی تان دارید، علت عزلت نشین شدن سینمای کودک و نوجوان و ریشه فقر تولیدات این سینما را که به صورت بالقوه توان جذب مخاطب و پتانسیل جذب سرمایه قابل اعتنایی دارد، در چه چیزی میدانید؟
به نظر من مشکلات سینما را باید با دقت در زمینههای تاریخی پیدایش آن جستوجو کنیم و ببینیم در سالهای پیش از انقلاب چطور شکل گرفت و بعد از پیروزی انقلاب چه مسیری را طی کرده و الان در چه مسیری است. اگر قرار باشد من به شکل خیلی خلاصه نگاهی داشته باشم، باید بگویم که سینمای ایران بعد از انقلاب تا اندازه بسیار زیادی با سینمای کودک شکل گرفت، چون در آن بازه زمانی که گذار و تعویض نگاه و نگرش فرهنگی که در جامعه به وجود آمد، سینمای کودک نزدیکترین راه برای پالایش معنوی بود که اصولاً در بین موضوعات کودک وجود دارد. با همه آنچه بعد از انقلاب به وجود آمده یا ترویج میشد؛ سینمای کودک بیشترین تطابق را داشت. به همین دلیل در دهه ۶۰ که شاهد شکل گرفتن سینما هستیم، سینمای کودک در آن دهه عنوان «دوره طلایی» برایش ملحوظ است، چون در این دوران بیشترین فیلمهایی که میخواستند ساخته بشوند و چیزی را به مخاطب عرضه کنند، یکی از بهترین و امنترین قالبها برای این کار سینمای کودک بود، بنابراین خیلی از این فیلمها مثل فیلم «سفر جادویی» که اسم بردید شاید اگر این شرایط نبود به عنوان فیلم کودک هم ساخته نمیشدند، همچنان که در بسیاری از سینماهای جهان، موفقیتهای دیگری دارند که شاید خود سینماهایشان (از لحاظ موضوعی نمیگویم و بلکه از لحاظ بحث گسترش و بخش صنعتی و اقتصادی آن میگویم) که شاید مهمترین آنها سینمای امریکا باشد که در شکلگیری ژانر به این شکلی که ما در سینمای ایران داریم وجود ندارد، یعنی ما چیزی به عنوان سینمای کودک در آنجا نداریم بلکه سینمای انیمیشن یا فیلمهای مربوط به کودک است، اما معمولاً ما فیلمهای خانوادگی داریم.
مثالی در ذهن دارید؟
وقتی یک فیلمسازی مثل اسپیلبرگ فیلمی با نام «ئی تی» میسازد شما دیگر نمیتوانید به این فیلم اطلاق بکنید که این فیلم کودک است، فیلم نوجوان است یا مربوط به بزرگسال است یا پیرها و افراد کهنسال چراکه یک طیفی از مخاطبان شش ساله تا ۹۰ ساله به راحتی میتوانند این فیلم را ببینند و از آن لذت ببرند و سرگرم شوند و احتمالاً خیلی چیزهای فراتر از اینها را از آن بیاموزند، بنابراین مشکلی را که ما در سینمای کودک داریم این است که بنای اولیهاش به یک شکلی بر میزان یک جور اجبار بوده که بعدها شکل دستوری پیدا کرد. سینمای کودک بعد از آن به عنوان یک بخشی که از نظر دولتهای مختلف باید وجود میداشت، تلقی شد. متأسفانه الان هم همینجور است، وقتی نگاه میکنید بخش عمده سینمای کودک تولیدات گاه به دردنخوری هستند که توسط فارابی و... تولید میشوند برای اینکه فقط بگویند ما سینمای کودک را داریم! من به شخصه نمیتوانم بفهمم که این یعنی چه؟! یعنی اگر یک سینما بر اساس روند خودش بخواهد پیش برود، سینما متعلق به مخاطب است. به این شکل که ابتدا باید مخاطبانش را انتخاب بکند تا بر مبنای آن مخاطب، موضوع ارائه کند.
برای روشنتر شدن موضوع مثال و نمونهای در ذهن دارید؟
مثلاً چطور میشود که آثاری مثل شهر موشها یا کلاه قرمزی یا فیلمهایی که مسیر و مخاطب مشخص دارند میتوانند بیایند به شکلی مستقل تولید بشوند و اکران موفقی را هم تجربه کنند. راستش من متأسفم از اینکه بنیاد فارابی خودش زمینهای مثل شهر موشها را به وجود آورد، اما نتوانست آن را ادامه بدهد! نتوانست در موضوعی که خودش آن را خلق کرده بود حرکت کند و آن را با استقلال خودش ادامه بدهد.
فکر میکنید مشکل اصلی از کجاست؟
به نظرم معضل عمده سینمای کودک به خصوص در دو دهه اخیر بیشتر از این مسئله ناشی شده که ما درک مناسبی از مخاطب این سینما نداریم، حتی تعریف درستی از آن نداریم، مثلاً همین امسال یک فیلم با محوریت خانواده ساخته شد که در آن چند تا بچه هم بازی میکنند. وقتی این فیلم میخواست ثبت بشود و ژانر خودش را معین کند، اساساً ژانری به عنوان «خانواده» توسط وزارت ارشاد به رسمیت شناخته نشده است. اصلاً خانواده یا فیلم خانوادگی که مهمترین ژانر فیلم در دنیاست در قاموس ترکیببندی مورد تأیید وزارت ارشاد وجود خارجی ندارد! وقتی این اتفاق میافتد شما چطور میخواهید تصور درستی از یک بخشی از سینما که به لحاظ فرهنگی و اقتصادی میتواند کارآمد باشد، داشته باشید؟
آیا جشنواره کودک میتواند به روند بهبود فضای این سینما کمک کند؟
ما در کشورمان یک جشنواره فیلم کودک و نوجوان داریم که هر سالی برگزار میشود با این نگاه همراه است که این سال آخری است جشنواره برگزار میشود و هر سال آن را در یک شهر برگزار میشود و خیلی اوقات شکل برگزاری این جشنواره شکلی «التماسی» پیدا کرده است. در حالی که سینما و جشنواره کودک یک زمانی مهمترین جشنواره و به واقع بینالمللی کشورمان بود و اصلاً شکل ویترینی یا متظاهرانه هم نداشت. از سوی سازمان جشنوارههای جهانی هم به عنوان یک جشنواره بینالمللی به رسمیت شناخته شده بود و اهمیت بسیار بیشتری نسبت به امروزش داشت. اتفاقی که میافتد این است که هر ساله و چند ماه مانده به برپایی جشنواره فیلم کودک یک گروه دولتی یا شبهدولتی به این تقلا کردن میافتند که باید امسال در کارنامه فعالیتیشان تولید و ساخت چند فیلم داشته باشند! بعد هم یک گروهی را دعوت میکنند و بر همان سیاق گذشته چند فیلم میسازند بدون اینکه فکر کنند که چه کسی باید این فیلمها را ببیند؟ چه نفع و ضرری برای جامعه دارد؟
و کلام پایانی...
اگر قرار باشد همچنان کودک را یک فرد سادهلوحی تصور بکنیم و با نگاه غلط برایش محتواهای تاریخ مصرف گذشته تولید کنیم، قطعاً این اتفاقات باعث شکفتن موضوعات جدید و ارتباط برقرار کردن کودکان با این آثار نخواهد شد. در واقع سیاستهای غلط مدیران بچهها را از سینما فراری داد.