ارتباط ما با طبیعت چگونه است؟ آیا میتوانیم دست روی برگ درختی بگذاریم و احساسی را که در او موج میزند، درک کنیم؟ صدای دریا برای ما چگونه است؟ آیا میتوانیم امواجی را که به سوی ساحل میآیند، در وجود خود جای دهیم؟ آیا سکوت ماه، سوزش خورشید و هوایی که مشاممان را نوازش میدهد، میشناسیم؟ به راستی میدانیم طبیعت چیست و در یک جمله آیا ما طبیعت را دوست داریم؟
طبیعت مهم است. این جمله را همه میدانند، اما ممکن است برای بسیاری از ما عادی و تکراری شده باشد، به همین دلیل شاید اهمیت آن را فراموش کرده باشیم و تنها گاهی که دلمان برای طبیعت تنگ میشود یا در مناسبتهای مربوط به آن، به یادش بیفتیم. نه اینکه این واژه برای ما ناملموس باشد، ولی دیگر جایگاهش را در زندگی ما تا اندازه زیادی از دست داده است. آنقدر در زندگی شهرنشینی و بدتر از آن در زندگی ماشینی غرق شدهایم که نمیدانیم هرچه میخوریم و مینوشیم به نوعی از طبیعت سرچشمه گرفته است. حتی یادمان میرود که همین کاغذ روزنامه یا صفحه نمایشگری که هماکنون مشغول مطالعهاش هستیم، ریشه گرفته از مواد و عناصری طبیعی است. اگر کاغذ روزنامه توانسته، تهیه شود و در دست من و شما قرار بگیرد، وجود خیلی از عناصر طبیعی مانند نفت، درخت و... زمینهساز آن بوده است. درخت با آن استواری که دارد، بریده و تبدیل به کاغذهایی میشود که باز هم مورد مصرف من و شما قرار میگیرد و ما شاید هزاران بار این روزنامهها را زیر دست و پا انداخته باشیم بیآنکه به یاد آوریم چه رنجی در پس همین یک تکه کاغذ نهفته است.
رنج نفت، نمونهای از ایثار طبیعت برای راحتی ما
نفت سالها صبر کرده، دگرگونیهای جورواجور به خود دیده، زجرها کشیده و خون دلها خورده است تا بشود این مایع سیاه، کارآ، مفید و سودرسان برای هستی. یادم هست از دوران دبستان یا راهنمایی که درباره مراحل ساخته شدن نفت مطالعه میکردیم، از زجری که نفت میکشید قلباً ناراحت میشدم. همان موقع با خودم گفتم، این همه جانور، گیاه و... باید زیر زمین مدفون شوند، قرنها دچار تجزیه و دگرگونی و فعل و انفعالات شیمیایی شوند، فشار زیادی را تحمل کنند، حرارت ببینند، سرد شوند، جابهجا شوند و تغییر شکل و ماهیت بدهند تا بشوند نفت. این نفت عجب زجری تحمل کرده است و ما آن را از دل طبیعت و درون زمین بیرون کشیدهایم و مصرف میکنیم! هنوز هم تصویری از درختان و گیاهان و بقایای جانورانی را که در کتابمان بود به یاد دارم. همه شان روی هم افتاده بود تا تبدیل به نفت شود. هرچند که نمیدانم آن عکس و آن مطلب هنوز هم به آن شکل در آن کتاب درسی وجود دارد یا نه. آن سالها وسیله گرمایشی خانه ما بخاری نفتی و گازوئیلی بود. هر بار که مادرم نفت را از آن گالون چهار لیتری قرمز و خوشگل میریخت توی بخاری فتیلهای، ناراحت میشدم. دلم نمیآمد مادرم آن ماده را که با آن همه سختی به دست آمده بود، درون بخاری بریزد تا به آتش تبدیلش کند. هرچند که وقتی شعله بخاری جان میگرفت و خانه گرم میشد، من هم خوشحال میشدم. یادم هست گاهی میرفتم سر بشکه نفت توی حیاط و به نفتی که درون آن بود نگاه میکردم. در بشکه را که برمیداشتم از هیبت آن همه نفت میترسیدم و درش را زود میبستم ولی برایم درون بشکه دنیایی عجیب و ترسآور بود و پر از شگفتی. هر بار احساس میکردم درون بشکه چیزی وجود دارد که باید کشفش کنم. خیلی وقتها میرفتم سر گالون کوچک قرمز و به نفتی که سر لولهاش مانده بود انگشت میکشیدم. آن را میبوییدم و بین انگشتانم لمس میکردم. با اینکه از اینجور بوهای تند خوشم نمیآمد، اما دوست داشتم بوی نفت را احساس کنم. آن ماده چرب برایم خاص و جالب بود. هنوز هم پس از گذشت سالها گاهی دلم میخواهد کمی نفت در خانه داشته باشم و چراغی فتیلهای که با نفت جان بگیرد و خانهام را گرم کند. هنوز هم احساس آرامشی را که از نور یا گرمای چراغ نفتی میگیرم برایم خوشایند است. حالا که فکرش را میکنم میبینم نیرویی که در آرامش سوختن آن ماده طبیعی نهفته بود نظیر نداشت. مخصوصاً وقتی مادرم آن را روی زغالی میریخت که میخواست برای کرسی شعلهورش کند. درک نیروی طبیعت چیزی بود که آن روزها با آنکه در زندگی داشتمش ولی آگاهانه نداشتم.
احترام به طبیعت یعنی شکرگزاری خداوند
شاید نتوان با افکاری که در بالا ذکر آن رفت زندگی راحتی داشت و با آسودگی خیال زندگی کرد و شاید حتی برای روانمان زیانآور هم باشد، چون هر چه باشد انسان نیاز به آرامش و آسایش دارد و رسیدن به این، بدون صرف انرژی و مصرف چیزهایی که توانایی استفاده از آنها را دارد، ناممکن است. ولی میشود با این دید، احترام به طبیعت را به یاد آورد. حتی خداوند هم در قرآن یادآوری میکند که ما همه چیز را برای آسایش خلایق آفریدیم و تأکید میکند که از اسراف آنها بپرهیزید. برداشت شخصی من از این آیه احترام گذاشتن به طبیعت و شکرگزاری برای هر نعمتی است که خداوند در اختیار مخلوقات و جهانیان قرار گرفته است. اینکه نه تنها قدر آنچه را که از طبیعت در اختیارمان قرار گرفته است بدانیم که درکش نیز کنیم. این درک شاید مانند دوران کودکی من در خیلی از موارد ناآگاهانه و به طور غریزی باشد، ولی میشود تقویتش کرد.
در واقع بهرهمندی ما از طبیعتی که پروردگار به طور رایگان در اختیار ما قرار داده است از دو منظر مادی و معنوی است. شاید بخش مادی چندان چیز پیچیدهای نباشد و به راحتی قابل محاسبه و استفاده باشد. مثلاً تصمیم میگیریم گلی در گلدانی بکاریم، بنابراین نیاز به پنج کیلو خاک برای پر کردن گلدانی بزرگ داریم. به این منظور یا به دل طبیعت رفته و کمی خاک برمیداریم یا به فروشگاه گلفروشی رفته و پنج کیلو خاک میخریم. این خاک بستر گل ما میشود، آن هم در معیاری که قابل اندازهگیری و سنجش است. این وجه مادی استفاده ما از طبیعت است که البته ممکن است تنها به این توضیح و تعریف ختم نشود، ولی بخش معنوی بهرهمندی ما از این خاک چیست؟ اینکه زیبایی گل درون آن را درک کنیم یا رشد آن را در خاک نظارهگر باشیم و از آن شگفتزده شویم؟ شاید اینها به خودی خود بهرهمندی معنوی ما از وجود آن پنج کیلو خاک در خانه باشد، ولی نیرویی که از وجود آن در خانه و زندگیمان به وجود میآید مهمتر است. همه بارها شنیدهایم که طبیعت جان دارد، شاید بارها هم آن را گفته باشیم ولی به راستی آیا این جان را درک میکنیم؟ اگر درک میکنیم، چقدر؟ آیا درک و دریافت ما از طبیعت به اندازهای است که قلب ما را با طبیعت آشتی دهد؟ آنقدر هست که باعث شود آسیبی به آن نزنیم؟ آنقدر هست که دلمان بخواهد به آن عشق درونی خود را بدهیم تا به بقا و ماندگاریاش کمک کنیم؟
آسیب به یک درخت، آسیب به تمام طبیعت است
اگر برای پرسشهایی که تا کنون در این نوشته آورده شده است پاسخ مناسبی داریم، پس میتوانیم بگوییم که ما انسانی طبیعتدوست هستیم، در غیر این صورت باید بگوییم که ما به عنوان بخشی از این هستی، بیش از آنکه به اجزای دیگر خود که بقیه عناصر تشکیلدهنده هستی هستند فکر کنیم به منافع شخصی و سود مادی خود فکر میکنیم. این سود و منفعتطلبی چندان پاینده نیست، چون با آسیبرسانی به اجزای کل انجام میشود. شما بدنی را سراغ دارید که مثلاً به عضوی از آن آسیبی برسد و آن بدن تنها در آن عضو احساس ناراحتی کند؟ مثلاً انگشت ما ممکن است با کمی آب جوش بسوزد، در آن صورت این سوختن به اندازه درجه و عمقی که دارد ما را دچار ناراحتی، رنج، احساس سوزش، بیخوابی، خسارت مالی برای درمان و... کند. بدن باید با وارد کردن دستورات دفاعی و ترمیمی ویژه، دستگاه عصبی، گردش خون، دستگاه تنفسی و... را در یک آن، آماده کند تا بتواند با جراحت ناشی از سوختگی مقابله کند؛ کمکم آن را ترمیم کند و پوست تازهای برای انگشت ما بسازد. یعنی با آسیب رسیدن به بخشی از کل، تمام کل دچار آسیب شده است، عضوی کمتر و عضوی بیشتر. با چنین نگاهی به پیکره طبیعت، زخم یک درخت جان زمین را به درد میآورد. بنابراین با آسیبی که به طبیعت میرسانیم مثلاً درختی را به آتش میکشیم یا آبی یا خاکی را آلوده میکنیم و... به خودمان در کل هستی آسیب وارد میکنیم. شاید برای همین بوده است که نیاکان و گذشتگان ما به طبیعت اهمیت بسیاری میدادند. در واقع میتوان گفت: در این احترام با قدر دانستن آنچه به طور رایگان در هستی وجود دارد از خالق آنها که پروردگار یکتاست، سپاسگزاری میکنیم. این یعنی پرستشی عملی و واقعی.
طبیعت بخشی از هویت ماست
خیام میسراید: «از خاک برآمدیم و بر خاک شدیم.» گاهی فراموش میکنیم که بخشی از هویت ما مرهون طبیعت است و اگر خاک و آب و باد نباشد، حیات نیز نخواهد بود، در حالی که ما بدون طبیعت هیچ هستیم و زندگی نخواهیم داشت. پیشینیان و بزرگان ما از دیرباز عناصر طبیعی را نه تنها محترم میشمردند که بخشی از هویت خود میدانستند. ما همواره برای حفظ هویت خود خاک وطن را گرامی داشته و اجازه تخطی به آن را به کسی ندادهایم. در مخیله ما نمیگنجد که ذرهای از خاک و زمین مملکت خود را به دیگران بدهیم و حتی برای حفظ آن از جان خود مایه میگذاریم.
اما متأسفانه احترام به طبیعت و تلاش برای حفظ آن موضوعی است که میشود گفت: چندی است جایشان در زندگی بسیاری از ما خالی است و باید دوباره این حس و این فرهنگ را احیا کنیم. بسیاری از ما تا زمینی را خالی و به دور از نگاه دیگران ببینیم در آن آشغال و زباله میریزیم. خیلی از ما برایمان مهم نیست دریا یا رودی که کنارش نشستهایم به کجاها میرسد و چه موجوداتی درونش زندگی میکنند. به راحتی آنچه را که میدانیم آلوده است درونش میریزیم و ناپاکش میکنیم. برای ۱۰ دقیقه زودتر رسیدن یا راحتتر رسیدن به محل کار خود، سوار خودروی شخصی میشویم و بدون آنکه موقعیت شهر و مکانی را که در آن زندگی میکنیم درنظر بگیریم، هوای آن را ناپاک و کثیف و بیماریزا میکنیم. هر آنچه را که برای راحتی و آسایشمان است نسبت به سلامتی طبیعت ارجح و مهمتر میدانیم، غافل از اینکه در تمامی آنها استفاده زودگذر و موقتی خودمان را در نظر گرفتهایم و درواقع نگاه کوتاهمدتی به منافع خود داشتهایم، چراکه آلوده کردن طبیعت در نهایت به ضرر خودمان تمام میشود.
مصداق این را میشود در زندگی امروزمان دید. در خاکی که نگران شیمیایی بودنش هستیم و هوایی که در شهرها با کراهت و تنها از روی نیاز استشمام میکنیم. در آبی که با وجود تصفیه و جاری بودن در لولههای استاندارد شهری، به تمیز بودنش تردید داریم و دود اگزوز خودروهایی که از مواد آتشزای نامناسب ممکن است تولید شده باشد و خطرات بیشتری برای انسانها داشته باشد و... این اتفاقات هر دقیقه و هر ثانیه و هر ساعت به دست برخی از ما رخ میدهد و خودمان هم با آنکه عامل آن هستیم، غافلیم.
این ناپاکیها که به جان زندگی ما افتاده است، راه چارهای هم دارد. شاید خیلیها بگویند که نجات از اینها باید در سطح کلان و به دست دولتها صورت بگیرد. شاید هم این گفته درست باشد، ولی حتی در صورت درستی هم کامل نیست. نقش مردم در اینباره خیلی مهم است. مسئولیتی که مردم دراینباره دارند، قابل چشمپوشی نیست. درست نیست که مسئولیت کسی را بر گردن دیگری انداخت. همه ما دراینباره مسئول هستیم. خیلی از ناپاکیها به دست خود ما صورت میگیرد. شاید بهتر باشد برای درک بهتر طبیعت دوباره به سراغ مطالبی برویم که در دبستان درباره طبیعت یاد گرفتهایم. نگاه کردن دوباره به تصویر تجزیه و دگرگونی طبیعت برای ساخته شدن مقداری نفت شاید یادمان بیندازد که رنج طبیعت را قدر بدانیم و با این قدردانی نیرویی را که در دل هر ذره از آن وجود دارد به زندگی و وجود خودمان بیاوریم. این یادآوری کمکمان میکند تا دریابیم چه بلایی بر سر طبیعت میآوریم و دست از ریخت و پاشها و اسرافها و منفعتطلبیها برمیداریم.