سرویس تاریخ جوان آنلاین: در اینکه معمولاً حکومتهای دیکتاتوری میل به قهر و غلبه دارند، کمتر کسی تردید میکند، اما ماجرا از آنجا جالب میشود که پس از سپری شدن چند دهه، تطهیر نظامهایی اینچنین در دستورکار اربابان قرار میگیرد تا مجدداً سلطه آنان برکشور اعاده شود. درچنین شرایطی است که بازخوانی تاریخ اهمیتی درخور مییابد و خوانش کارکرد سیستم مورد تبلیغ و بازنمایی آن باید در دستورکار مورخان مستقل قرار گیرد. دوران ۲۰ ساله حاکمیت رضاخانی، مصداقی بارز از این حکم کلی است که از قضا بازنگری آن در آستانه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، ضرورتی افزون یافته است. در مقالی که پیشروی شماست، نسبت رضاخان با اقوام و طبقات اجتماعی در دوران سلطنت مورد بررسی قرار گرفته است. امید آنکه مقبول افتد.
ایجاد حکومتی مستحکم در گرو نحوه تعامل با اقوام و اقشار گوناگون اجتماعی است. رضاخان نیز تلاش داشت حکومتی قوی ایجاد کند، اما نهایتاً این قوت بر زور و فشار مبتنی شد و نه تعامل با اقوام و نحلههای گوناگونی که در کشور تحت حاکمیت وی سکونت داشتند. این، اما بدین معنا نیست که او در این باره تلاشی نکرد، اما هرگز دراین فقره توفیقی نداشت. تحرکات وی درتعامل با اقوام مختلف، در ذیل بررسی شدهاند.
قزاق و طبقه اعیان
رضاخان به رغم اینکه دوست نداشت هیچ طبقه غیرخودیای را به عنوان «اعیان» بپذیرد، اما درعین حال سعی کرد که دستکم سران اعیان را جذب کند. او همسر سوم خویش را از قاجارها انتخاب کرد که با آنان نسبتی به هم بزند. همچنین بزرگترین دخترش اشرف را با خانواده قوامالملک و ولیعهدش را با شاهزاده فوزیه از خاندان سلطنتی مصر وصلت داد. در عین حال، از طبقه زمیندار حمایت کرد، به بحث اصلاحات ارضی پایان داد، مالکیت کشاورزی را از دوش مالکان برداشت و بر کشاورزان روستایی بار کرد و از طریق اداره ثبت املاک، بزرگان محلی را ترغیب کرد تا املاک روستایی را به نام خود کنند. به همین منوال، فرمان داد از آن پس، کدخدایان را نه مردم محل بلکه مالکان تعیین کنند. او بدین ترتیب با یک حرکت قلم، حفاظ اصلی جوامع روستایی را درهم ریخت. سرانجام، با در اختیار نهادن مقامات عالی در مجلس، کابینه، هیئتهای دیپلماتیک و شرکتهای جدیدالتأسیس دولتی به اشراف قابل اعتماد پاداش داد. مثلاً مالکان که ۸ درصد مجلس اول و ۱۲ درصد مجلس چهارم را تشکیل میدادند، در مجلس دوازدهم به ۲۶ درصد افزایش یافتند. آنان همراه با کارمندان عالیرتبه و بازرگانان غیربازاری، بالغ بر ۸۴ درصد همه نمایندگان رضاشاه را تشکیل میدادند. علاوه برآن، از ۵۰ وزیری که ۹۸ مقام کابینه را از دی ۱۳۰۴ ش. تا مرداد ۱۳۲۰ ش. در ۱۰ کابینه اشغال کرده بودند، ۳۷ نفر از خانوادههای اسم و رسمدار بوروکرات و اشرافی برخاسته بودند.
رضاخان در عین جذب برخی از خاندانهای نامدار، آنان را هم از مقام زعامت محلی- موقعیتی که در سراسر قرن سیزدهم داشتند- و هم از جایگاه حاکمیتی که در گذشته داشتند، عزل کرد. بسیاری را خلعید، بعضی را مجبور به فروش زمینها به قیمت ناچیز و بقیه را نه فقط از قدرت و اموالشان محروم کرد، بلکه آزادی، حیثیت و حتی جانشان را نیز گرفت: سپهدار از ترس حسابرسی مالیاتی، خودکشی کرد. احمد قوام را وادار به گریز از ایران نمود و مصدق را عملاً به املاکش در احمدآباد ساوجبلاغ فرستاد. شیخ خزعل تسلیم شد؛ سمیتقو در جنگ کشته شد و آخرین ایلخان قشقایی درحالی که در خانهاش بازداشت بود، به طور مشکوکی درگذشت. هشت نفر از عمدهترین رؤسای قبیلهها اعدام و ۱۵ نفر دیگر به زندانهای طویلالمدت محکوم شدند و دو نفر نتوانستند دوران زندان را به سر آورند. برای طبقه اعیان قدیم زندگی مسلماً سخت نبود، اما به آسانی ممکن بود نامطبوع، بیرحم و کوتاه گردد. میزان مرگ و میر در بین اعیانی که اعتماد شاه را جلب کردند، اما بعد آن را از دست دادند، از این هم بیشتر بود. عبدالحسین تیمورتاش با آن همه خوش رقصی در خدمت به رضاخان، عاقبت سرنوشتی یافت با خصوصیاتی که همه از آن باخبریم. او به اتهام رشوهخواری در دو دادگاه جداگانه به سه و پنج سال زندان و پرداخت جریمه محکوم شد. وی درمهرماه ۱۳۱۲ در زندان قصر به دست پزشک احمدی کشته و جنازهاش بدون تشریفات، درامامزاده عبدالله شهر ری مدفون شد. خانواده تیمورتاش نیز تا زمان کنارهگیری رضاشاه، در شهر کاشمر خراسان به حال تبعید به سر بردند.
نصرت الدوله فیروز نیز که در دورهای یکی از صدیقترین یاران او شمرده میشد، نهایتاً به دستور وی در سمنان کشته شد. مخبرالسلطنه هدایت درباره چندوچون مظنون شدن رضاخان به وی چنین نگاشته است: «روضهخوانی که در وزارت جنگ، پهلوی در قزاقخانه میشد، از اول سلطنت در تکیه دولت میشود.» «۸خرداد برابر ۱۰ محرم در تکیه جمع بودیم. آلبومهایی مشتمل بر عکسهایی از راه آهن جنوب رسیده بود. شاه سینه به سینه نصرتالدوله با بشاشت عکسها را نشان میدادند و شرحی میفرمودند. بر حسب معمول تشریف بردند و ما به طرف در شمسالعماره راهی شدیم. جلوی پله عمارت بادگیر، افسری از نظمیه جلو آمد و نصرتالدوله را جلب کرد. تیمورتاش هم بیخبر بود. متحیر ماندیم. راست گفتهاند که خنده سلاطین، نمودن دندان شیر است. علت رنجش شاه از نصرتالدوله به این غلظت معلوم نشد. حدس من این بود که باید ارتباط با صارمالدوله و قضایای فارس داشته باشد.»
سردار اسعد با نیروهای بختیاری از ۱۳۰۷-۱۳۰۲ ش. کمکهای باارزشی به حکومت کرده بود، در ۱۳۰۸ ش. از وزارت جنگ برکنار، بدون محاکمه زندانی و به زودی در سلولش کشته شد. همین طور عبدالحسین دیبا (ثقهالدوله) مالک ثروتمند و عموی فرح، از معاونت وزیر دارایی برکنار و در انتظار محاکمه کشته شد. از زمان سقوط ناصرالدین شاه تا آن زمان با دولتمردان چنین خودسرانه رفتار نشده بود.
قزاق و طبقه متوسط سنتی
رضاخان به دلیل رفتارهای خشن و ستیز با بنیادهای دینی و ملی مردم، طبیعی بود که چندان نتواند دربه دست آوردن علاقه و حمایت طبقه سنتی کامیاب شود. او با ایجاد انحصار و رانت اقتصادی برای عمله سلطنت، نارضایتی شدید بازاریان سنتی را برانگیخت. همچنان که کنسول انگلیس اغلب میگفت:سیطره دولت بر تجارت خارجی خصوصی لطمه زد و حتی موجب ورشکستگی آن شد؛ مالیات بردرآمد و کالاهای مصرفی تجار را واداشت تا محرمانه شکایت کنند که تشکیل ارتش جدید و پروژههای راهآهن بسیار گران تمام شده است؛ کارخانجات نساجی مدرن، بسیاری از کالاهای صنایع دستی را نابود کرد و تمرکز اقتصادی به ناگزیر خصومت بازاریان شهرستانی را برانگیخت.
شگفت اینکه رضاشاه با لغو مالیات ۲۱۶ صنف، خصومت بازاریان طبقه متوسط را هر چه بیشتر برانگیخت، زیرا لغو مالیات، این قدرت را از بزرگان اصناف سلب کرد که مقدار مالیات پرداختی هر صنف را محاسبه و تعیین کنند و بدین ترتیب راه را برای تضعیف سازمانهای بازار هموار ساخت. همانطور که یکی از سخنگویان بازار بعدها پذیرفت الغای مالیات تیر خلاصی بود که نفوذ اولیای کسبه و پیشهوران را بر شاگردان آنها، صنعتگران، بازاریابها و مزدبگیران سست کرد. علاوه بر آن اصلاحات غیرمذهبی به خصوص بازبینی نظام قضایی، رواج دادن «کلاه پهلوی» و کشف حجاب اجباری زنان، نارضایتی عمیقی در بین علما که رهبران اعتقادی طبقه متوسط سنتی بودند ایجاد کرد.
قزاق و طبقه متوسط جدید
رفتار رضاخان در بین طبقه متوسط جدید احساسات مبهمی ایجاد کرد: از یک سو، در بین روشنفکران نسل جوانتر مخالفت انفعالی را باعث شد و از سوی دیگر، حمایت پرشور نسل مسنتر روشنفکران را نخست جلب کرد و سپس از دست داد. این کار کشتههای جنگ داخلی که نتوانسته بودند در دوره تجزیه داخلی مردم را به حرکت درآورند، در آغاز، از برقراری نظم جدید- بهویژه مهار کردن قبایل، غیرمذهبی ساختن جامعه و ایجاد تمرکز دولتی- حمایت کردند، اما در اوایل دهه۱۳۱۰ ش. که شاه موافقتنامه نامطلوب نفتی را امضا کرد، در انباشتن ثروت حریصتر شد، با هزینههای نظامیاش تورم را گسترش داد و با ممنوع ساختن همه احزاب سیاسی، از جمله احزاب اصلاحطلب، قدرت را شخصاً قبضه کرد، شور و شوقشان به یأس گرایید و تا سال ۱۳۱۶ ش، فقط معدودی از اصلاحطلبان قدیم هنوز در عرصه اجتماعی حضور داشتند.
علیاکبر داور، وزیر دادگستری احتمالاً با پیشبینی آنکه مغضوب یا کشته شود، خودکشی کرد. سیدحسن تقیزاده، مقام سفارت خود را در پاریس از دست داد و از بازگشت به ایران عذر خواست. سلیمان اسکندری پس از کوتاه زمانی حکومت کرمان، در سال ۱۳۰۶ ش. بازنشسته شد. محمد فرخی، شاعر بزرگ حزب سوسیالیست، در بیمارستان زندان درگذشت. سیدمحمد تدین که در حزب تجدد و مبارزه برای جمهوری نقش مهمی ایفا کرده بود، چون شکایت کرد که بودجه بیشتری به وزارتجنگ اختصاص داده شده است، از کابینه اخراج و زندانی شد. علی دشتی نویسنده معروف که روزنامهاش شفق سرخ، از سال ۱۳۰۱ ش. حامی رضاشاه بود، خود را از مصونیت پارلمانی محروم دید و در یک آسایشگاه دولتی بازداشت شد. احمد کسروی نیز به فاصله کمی پس از صدور رأی به نفع تعدادی زمیندار خرده پا که شاه املاکشان را تصرف کرده بود، از حق قضاوت محروم شد.
کسروی در رشته مقالاتی که در سال ۱۳۲۱ ش. منتشر شد، نگرش دوسویه نسل خود به رضاشاه را جمعبندی کرد. او شاه معزول را بابت ایجاد دولت متمرکز، آرام ساختن عشایر، سخت گرفتن بر روحانیون، کشف حجاب زنان، حذف القاب اشرافی، برقراری خدمت نظام وظیفه، متزلزل ساختن قدرت خوانین، کوشش در متحدالشکل ساختن لباس مردم و ایجاد مدارس، شهرها و صنایع جدید سخت ستود. در عین حال وی را به سبب نقض قانون اساسی، ترجیح دادن مقامات نظامی بر مسئولان کشوری، انباشتن ثروت شخصی، غصب اموال دیگران، کشتن روشنفکران مترقی و بیشتر کردن شکاف بین دارا و ندار نکوهش کرد، اما نسل جوانتر، رضاشاه را چندان قابل تحسین نمییافت. این نسل او را وطنپرست نمیدانست، بلکه قزاقی میدید که به دست روسهای تزاری تربیت شده و توسط انگلستان به قدرت رسیده است. او منجی ملت نبود، بلکه بنیانگذار سلسلهای جدید برای خود بود و طبقات زمیندار محافظهکار را در برابر نیروهای سنتی و خودکامهای تقویت میکرد. به قول کسروی در سال ۱۳۲۱ ش، هنگامی که وظیفه ناخوشایند دفاع از گروهی افسر پلیس متهم به کشتار زندانیان سیاسی را برعهده گرفت، «روشنفکران جوان احتمالاً نمیتوانند حکومت رضاشاه را درک نمایند و بنابراین احتمالاً نمیتوانند قضاوت کنند. نمیتوانند، زیرا جوانتر از آنند که اوضاع پرآشوب و وخیمی را که خودکامهای به نام رضاشاه از آن برخاست، به یاد آورند.»
قزاق و روشنفکران
مخالفت در میان روشنفکران جوانتر به تدریج در طول دهه ۱۳۱۰ ش. شکل گرفت. در سال ۱۳۱۰ گروهی از دانشجویان مخالف در اروپا کنگره ویژهای در کلن تشکیل دادند و خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی و تشکیل جمهوری شدند و رضاشاه را به عنوان «آلت دست امپریالیسم انگلیس» محکوم کردند. سال بعد، گروهی از دانشجویان در مونیخ با بازماندگان «حزب کمونیست ایران» از نزدیک همکاری و نشریه جدیدی موسوم به «پیکار» منتشر کردند. رضاشاه برای مقابله با این اقدامات، حکومت آلمان را به تعطیل کردن پیکار وادار کرد و به مجلس دستور داد برای حفظ امنیت ملی، قانونی وضع کند. این قانون، برای اعضای سازمانهایی که به «سلطنت مشروطه» لطمه میزد یا مبلّغ «مرام اشتراکی» بود، تا ۱۰ سال زندان تعیین میکرد. کلمه عربی مبهم و کهن اشتراکی به کار گرفته شد تا علاوه بر کمونیسم و آنارشیسم شامل سوسیالیسم نیز باشد. با این حال قوه قانونگذاری نتوانست مخالفان را بازدارد. اعتراضهای دانشجویی در اروپا ادامه یافت. گروههای کوچک روشنفکران به کرّات در تهران، تبریز، رشت، اصفهان و قزوین کشف و برچیده شد. دانشکده پزشکی در سال ۱۳۱۳ ش. اعتصابی توفیقآمیز داشت. دانشجویان دانشکده حقوق در سال ۱۳۱۶ ش. در اعتراض به مبالغ هنگفتی که صرف آماده ساختن دانشگاه برای بازدید ولیعهد میشد، کلاسها را تعطیل کردند. آنان میگفتند در حالی که اکثر روستاها هنوز از امکانات آموزشی محرومند، بیش از ۱۲۰ هزار ریال صرف معطر ساختن راهروهای دانشگاه با ادکلن شده است. در همین سال ۲۰ نفر فارغالتحصیل دانشگاه- که اغلب آنان افسر وظیفه بودند- به دلیل فعالیت «فاشیستی» و توطئه علیه شاه دستگیر شدند. رهبر گروه، حقوقدانی ۲۶ ساله با درجه ستوان دومی، مخفیانه اعدام شد.
مهمترین بازداشتها در اردیبهشت ۱۳۱۶ ش. رخ داد که شهربانی ۵۳ نفر را دستگیر و آنان را به تشکیل سازمان اشتراکی مخفی، راهانداختن اعتصاب در دانشکده فنی و یک کارخانه نساجی در اصفهان و ترجمه «رسالههایالحادی» مثل کاپیتال و مانیفیست کمونیسم متهم کرد. اگر چه پنج نفر از بازداشتشدگان زود آزاد شدند، اما گروه به «پنجاهوسه نفر» مشهور شد و چند سال بعد هسته حزب توده را تشکیل داد. از ۴۸ نفری که در آبان ۱۳۱۷ ش. محاکمه شدند، اکثریت آنان از روشنفکران جوان فارسی زبان مقیم تهران بودند. فقط ۹ نفر، از افراد طبقه پایین و تنها پنج نفر، زاده آذربایجان بودند. برای نخستین بار در ایران اعضای یک گروه مارکسیستی از روشنفکران غیرآذری و غیرارمنی تشکیل میشد. وزیرمختار انگلیس گزارش داد چنین مجازات شدیدی برای شرکت در چیزی که بیش از یک محفل مباحثه دانشجویی نیست، نشاندهنده «عدم محبوبیت رژیم» است و هدفش «اخطار به دیگر کسانی است که گرایشهای چپی مشابه دارند.
قزاق و طبقه کارگر
عهد رضاشاه شاهد ظهور طبقه کارگر صنعتی ناراضی نیز بود. دستمزد نازل، ساعات کار زیاد، مالیاتهای سنگین، انتقال اجباری کارگران به منطقه مالاریاخیز مازندران و شرایط کار، همه موجب نارضایتی وسیع در بخش صنعت شده بود. از آنجا که اتحادیههای کارگری در سال ۱۳۰۵ ش. ممنوع شده بودند، نارضایتی به شکل کانونهای زیرزمینی و اعتصابهای بیپشتوانه درآمد. در روز اول می ۱۳۰۸ یازده نفر کارگر در صنعت نفت برای دستمزد بیشتر، هشت ساعت کار، مرخصی سالانه با استفاده از حقوق و خانه سازمانی اعتصاب کردند. اگر چه شرکت نفت درخواست افزایش دستمزد را داشت، نیرویدریایی انگلستان ناوچه توپداری به بصره فرستاد و مقامات ایرانی بیش از ۵۰۰ کارگر را دستگیر کردند. وزیر امورخارجه انگلستان به سبب «حل و فصل سریع و مؤثر امر» رسماً از شاه تشکر کرد. پنج نفر از رهبران اعتصاب تا سال ۱۳۲۰ ش. در زندان ماندند. ۵۰۰ نفر کارمند کارخانه نساجی وطن در اصفهان برای افزایش دستمزد، هشت ساعت کار در روز و هفتهای یک روز مرخصی با حقوق، دست از کار کشیدند. اگر چه سازماندهندگان اعتصاب زندانی شدند، برای کارگران ۲۰ درصد افزایش دستمزد و کاهش ساعت کار روزانه از ۱۰ به ۹ ساعت فراهم شد. در اواخر سال ۱۳۱۰ ش، فقط دو سال پس از تکمیل راهآهن سراسری ایران ۸۰۰ کارگر راهآهن اعتصاب هشت روزه موفقیت آمیزی برای افزایش دستمزد به راه انداختند. سازماندهندگان اعتصاب تا سال ۱۳۲۰ هنوز در زندان بودند.
تنشها با قومیتها تا هنگام خداحافظی
پیشتر اشاره کردیم که دولت رضاخان برای چیره شدن بر چالشهای اجتماعی از جمله چالشهای قومیتی، حربهای جز توسل به خشونت نداشت. پیشبینی میشد کار رضاخان پس از دو دهه حاکمیت بر ایران، با اقوام و طبقات به مصاف رویاروییای سنگین بینجامد، اما این فکرها با اشغال ایران توسط انگلستان و شوروی در شهریور ۱۳۲۰ به پایان رسید. متفقین نه تنها به دلیل ظاهری گشودن مسیر تازهای به روسیه، حذف آلمان و حفاظت تأسیسات نفتی، بلکه به دلیل آشکارترنشدن پیشدستی بر افسران هوادارمحور که احتمالاً میخواستند شاه نامحبوب را کنار گذاشته و فردی هوادار آلمان را روی کار آورند، کشور را اشغال کردند. همانطور که سفیر انگلیس در اردیبهشت ۱۳۲۰ به وزارتخارجه هشدار داد: «نارضایتی عمومی در ایران زمینه دسیسه خوبی برای آلمان ایجاد کرده است. شاه تقریباً مورد نفرت عموم است و نمیتواند از حمایت کامل ارتش خود مطمئن باشد. حرکت برای عزل شاه یا حتی سلسله وی عمومی خواهد بود. اغلب مردم در ایران به هر انقلابی تن خواهند داد.» همین طور، وابسته مطبوعاتی در تهران گزارش داد: «اکثریت بزرگ از شاه نفرت دارند و به هر تغییری گردن مینهند... در نظر این مردم حتی گسترش جنگ به ایران بهتر از ادامه رژیم فعلی است. نظر کلی این است که صرفنظر از ضعفهای ظاهری ایران در مقابل آلمانیها یا روسها، مردم دلیلی برای جنگیدن ندارند. آنها از شاه متنفرند و بنابراین میپرسند چرا باید برای بقای این حکومت بجنگند؟»