پیرو منویات رهبر معظم انقلاب و ابلاغ الگوی پایه پیشرفت اسلامی و ایرانی با هدف تبیین، نقد و تکمیل آن، بخش اندیشه روزنامه «جوان» به بررسی نخستین بخش از این سندِ پایه (مبانی) پرداخته است. مبانی مطرح شده در الگوی پایه اسلامی ایرانی که در واقع به منزله اصول اعتقادی جامعه اسلامی ایران در افق ۱۴۴۴ است شامل مبانی خداشناختی، جهانشناختی، انسانشناختی، جامعه شناختی، ارزششناختی و دینشناختی است که پیشتر با بررسی اسناد پایه که الگوی منتشره ماحصل آن است، دو بخش نخست خداشناسی و جهانشناسی مورد بررسی و تبیین قرار گرفت. اکنون در یادداشتهایی به انسانشناسی از منظر الگوی پایه پرداخته میشود.
جسم و روح؛ دو ساحت اساسی بشر
در نخستین بند از مبنای انسانشناسی به چهار ویژگی و ساخت انسان توجه شده است که بررسی همین واژگان خود ساعتها زمان میبرد و قابل تأمل است، در این بند آمده است: «حقیقت آدمی، مرکب از ابعاد فطری، طبیعی، ساحات جسمانی و روحانی است.»
در مبناییترین تعریف از انسان که شناخت آدمی را در مکتب اسلام با سایر مکاتب میسازد، باید به ساخت انسان و شکلیافتگی او از ساحات گوناگون اشاره شود. در مسیر شناخت ابعاد حیاتی بشر که در الگوی پیشرفت بهعنوان مقدمه انسانشناسی آورده شده است، از تفکر بنیانگذار انقلاب توشه میگیریم. در اعتقادات مبنایی ما منبعث از آموزههای وحیانی، انسان برساخته از دو ساحت و مرتبه است که به تعبیر امام خمینی در کتاب چهل حدیث، بُعدِ نخست «بدن» یا نشئه ظاهره و بعد دیگر «نفس» یا نشئه باطنه نام نهاده شده است. از این دو ساحت با عنوانهای مختلف دیگری نیز همچون «اقالیم ظاهری و باطنی»، «بعد مادی و معنوی»، «مقام دنیا و مقام آخرت» و «عالم شهادت و غیب» نیز یاد شده است. امام (ره) ساحت جسم یا مقام دنیوی و مادی را تحت اسم «الرحمن» و مقام روحانی انسان را تحت اسم «الرحیم» خداوند تفسیر میکند.
در این تعابیر مراد از بدن یا جسم، همان ظاهر ملموس آدمی است که به تعبیر امام (ره)، از پایینترین درجات و ادنی مراتب ظهور نفس به شمار میرود. این تعبیر را امام خمینی (ره) از آموزههای ملاصدرای شیرازی توشه گرفته که در دیدگاه فلسفی خود، نفس را دارای مراتب گوناگون برمیشمرد که هر مرتبه پایینتر، حکم جسد و بدن مرتبه بالاتر را دارد و لذا، بدن را مرتبه نازله نفس و ظل (فرع) آن میدانست.
تا اینجا میان متکلمان و محدثان با فلاسفه اتحاد نظر وجود دارد که انسان متشکل از دو بعد جسمانی و روحانی است، اما در کیفیت بعد جسمانی «بدن» اختلافنظرها پدیدار میشود. اینکه جنس بدن، الزاماً ماده است یا میتواند غیرمادی و فیزیکی باشد، محل بحث واقع شده است. بسیاری از پیروان کلام اسلامی به تبعیت از شواهد روایی بدن را هویتی صرفاً جسمانی و فیزیکی برمیشمرند، درحالیکه گروهی از فلاسفه برای بدن نیز درجاتی قائل هستند. در دیدگاه امام خمینی (ره) برگرفته از نظریات فلسفی- دینی، برای بدن انسان سه مرتبه «دنیوی»، «مثالی» و «اخروی» برمیشمرد که به ترتیب واجد صفات کمالیه اولی نسبت به قبلی هستند. نفس در مسیر حرمت جوهری و در مسیری استکمالی بدن فیزیکی و جسمانی را ترک گفته و با بدن مثالی در عالم برزخ متقارن میشود که بدنی است که در بند ابعاد فیزیک و زمان نیست. در آخرت نیز این بدن تکامل یافته و تبدیل به موجودی لطیف میگردد که در تناسب با نفس تکامل یافته آخرت باشد.
اما این نفس که بدن بهعنوان مأمن آن معرفی شده است، در دین اسلام موجودیتی برتر و فراتر از جسم دارد حقیقتی که زوالناپذیر است و فساد در آن راه ندارد. این حقیقت البته در بیان قرآنی و روایی گاه با عنوان «روح» نام برده شده است.
نسبت نفس و بدن
حال که تمایز میان دو ساحت بدن (جسمانی) و نفس (روحانی) را شناختیم، فهم دقیقتر از ارتباط این دو و شیوه شکلگیریشان در نسبت با یکدیگر میتوان به شناخت چیستی انسان کمک مهمی کند. در خصوص نحوه پیدایش نفس در ارتباط با بدن سه نظر عمده وجود دارد:
۱- دیدگاه نخست معتقد است که بعد روحانی انسان، قدیم بوده و پیش از شکلگیری بدن وجود داشته است؛ این «روح» سپس از مقام خود تنزل نموده و به بدن ملحق میشود. در واقع این دیدگاه، بدن و روح را دو حقیقت منفصل از یکدیگر تصور میکند که حقیقتِ انسان، حاصل تمزیج این دو در یکدیگر بوده است. این نظر که غالب عرفا و بسیاری از محدثین نیز بنا به برخی شواهد آیات و روایات بدان گرویده و شاید حتی بتوان گفت: غالب مسلمانان با این نگرش نسبت به ماهیت دو ساحتی انسان شناخت یافتهاند، پیشتر نیز توسط افلاطون مطرح شده است. درحالیکه از دیدگاه برخی اندیشمندان اسلامی و فلاسفه، ابتنای به این انسانشناسی، مستلزم پذیرش «ثنویت» است چراکه به قول استاد شهیدمطهری این تفکر در واقع روح و بدن را دو جوهر منفصل از هم در نظر گرفته است.
۲- در خصوص نسبت نفس و بدن نظر دیگری نیز ارائه شده است که شاید نخستینبار ارسطو آن را بیان کرده باشد. در این دیدگاه به ارتباط و پیوستگی میان بدن و روح توجه بیشتری شده و نسبت این دو فراتر از رابطه «قفس» با «مرغ» دانسته شده است. این نگاه روح را جوهری قدیم نمیداند، بلکه امری حادث برمیشمرد که در ابتدا صرفاً استعداد بالقوه و فاقد علم پیشین است و به فعلیت رسیدن آن در این جهان واقع میشود.
۳-، اما قول دیگر در این زمینه که آثار امام (ره) نیز نشان میدهد نظر ایشان به آن نزدیکتر است، همان نظریه بدیعی است که در حکمت متعالیه عنوان شده است. در این دیدگاه روح خود از حرکت جوهری بدن به سوی کمال شکل میگیرد و ارتباط بین بدن و نفس، رابطه همچون میوه و درخت است بدین معنی که روح در دامن بدن آدمی رشد و نمو مییابد. به عبارتی پیدایش و حدوث نفس، ریشه جسمانی داشته لکن بقا و کمالش غیرمادی و روحانی است (النفس جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء). در واقع طبق این نظر، بدن و روح دوساحت از نفس انسان هستند و نمیتوان این دو را دو ماهیت متفاوت دانست. طبیعتاً در این نگاه وابستگی نفس به بدن چنان است که با معدوم شدن بدن، نفس نیز از بین میرود چراکه بهره آن از دامن بدن بوده است؛ حال آنچه باقی میماند موجودی است مجرد و نفسی است فعلیت یافته که در حکمت متعالیه «عقل بالفعل» خوانده میشود.
نتیجه چنین نگرشی آن است که به بدن عنصری آدمی ارج نهاده و به عنوان بستر نمو نفس تا رسیدن به مرحله «عقل مجرد» باید از سلامت آن نیز صیانت گردد. شاید این نوع نگاه و بینش به انسان کمتر عمومیت یافته است، لذا به نظر میرسد الگوی اسلامی پیشرفت به منظور آنکه تعریف دقیقی از انسان ارائه کند، علاوه بر آنکه به وجود دو ساحت جسمانی و روحانی برای انسان اشاره کند، باید به رابطه جسم و روح نیز اشاره نماید و جهانبینی مشخصی از خود ارائه کند. شناخت صحیح از کیفیت هستی، چیستی انسان، ماهیت معاد و... گرچه شاید در وهله نخست به منظور پیریزی افق تمدنی ۱۴۴۴ چندان با اهمیت به نظر برسد، اما اصلاح نوع نگاه انسانِ تراز تمدن اسلامی به خود و جهان پیرامونش، میتواند اولاً به بسیاری از شبهات اعتقادی پیرامون خدا، جهان، قیامت و... که در راستای تزلزل افکار و مبانی جوانان مسلمان است، پاسخ گوید و ثانیاً در صورت پذیرش قرائتی از فلسفه و ماهیت انسان و جهان که مبتنی بر حرکت جوهری استکمالی است، بهترین پیشران و انگیزه عقیدتی در اختیار یک فرد مسلمان برای شکست فضای جمود و تلاش برای تحقق «پیشرفت» حاصل میگردد.
انسان در میانه فطرت و طبیعت
در بند نخست الگوی پایه، علاوه بر جسمانیت و روحانیت انسان، به دو مقوله «فطرت» و «طبیعت» نیز اشاره شده است. اما باید دید مفهوم این دو واژه در نگرش اسلامی چیست که بدین سان در شناخت انسان مورد اهمیت هستند.
واژه فطرت با توجه به ریشه معنایی آن که برگرفته از «فطر» به معنی شکافتن است، غالباً به معنی شکافته شدن آفرینش برای انسان و کنار رفتن پرده و اظهار حقایق آن بر بشر دانسته شده است. فطرت را سرشت انسان و ویژگی مهم خلقت وی برشمردهاند که گرچه در تعبیر قرآن تنها یک بار در رابطه با انسان استعمال شده، اما در تعابیر روایی و نیز نظر متکلمان و فلاسفه، بسیار در باب آن سخن رفته است. امور فطری از این منظر آن چیزی هستند که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای داشتن آن را برای نوع بشر داشته و البته میان همه انسانها مشترک باشد. به اعتبار دیگر فطرت، بینش شهودی انسان به هستی و گرایشی آگاهانه خوانده میشود و در مقابل، طبیعت انسان همان غرایز مرتبط با بدن و جسم او و تمایلات عنصری وی است که نیازهای بدن را به وی یادآور میشود.
بهتر است در تعریف بهتر این ویژگیهای وجودی از اقوال بزرگان بهره ببریم. در بیان آیتالله جوادی آملی، فطرت و طبیعت هر دو ریشه در نفس انسان دارند، (همانگونه که اشاره شد، در دیدگاه صدرائیان دوگانگی و ثنویت میان روح و جسم وجود ندارد و جوهر هر دو واحد است) با این تفاوت که فطرت تمایلات مرتبط با نفس بلند انسانی و در مرتبهای بالاتر از امور مربوط طبیعت بوده است، اما طبیعت شامل نیروهای «تدبیرگر» روح انسان هستند که امور طبیعی بدن را کنترل میکنند.
ایشان نزول فطرت و اثر آن را در نسبت با طبیعت آدمی را اینگونه در مثالی تبیین میکنند: «به عبارتی همانطور که در عالم طبیعت، از آسمان رزق فرومیریزد و در زمین منتشر میشود، در وجود انسان هم که نمونه عالم است، رزق از آسمان فطرت به اعضا و جوارحِ طبیعت او نزول میکند. نیز همان گونه که در جهان خارج، برخی منکر مخزن الهی یا از آن غافلند و رزق خود را تنها از صحنه طبیعت انتظار دارند، انسان گاهی مرکز رزق خود را شناسایی کرده، از فطرت خود استمداد و طلب روزی میکند و زمانی در شناسایی مرکز رزق خود خطا کرده، روزی خویش را از طبیعت خود میطلبد.»
با این تعابیر میتوان چنین برداشت کرد که فطرت و طبیعت آدمی، دو ابزار در اختیار آدمی برای کنترل قوای روحی و جسمی هستند و انسان به واسطه این دو ابزار (که در انسان گرایش و میل ایجاد میکنند) میتواند به مرتبه کمال هر یک دست یابد.
شهید مطهری در تشریح ماهیت فطرت، آن را برخلاف «طبیعت» از ویژگیهای اختصاصی انسان برمیشمرد: «تنها در مورد انسان لغت «فطرت» را به کار میبریم. فطرت مانند طبیعت و غریزه، یک امر تکوینی است، یعنی جزو سرشت انسان است؛ امری است که از غریزه طبیعی آگاهانهتر است. انسان آنچه را که میداند میتواند بداند که میداند، یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و میداند که چنین فطریاتی دارد.»
در بند دوم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به موضوع فطرت و برخی ویژگیهای بعد فطری انسان پرداخته شده و بشر، موجودی همواره در کشاکش میان نیازهای فطری و طبیعی دانسته شده است و با تحقق معقول نیازهای این دو امکان تعادل و تکامل دارد:
«بُعد فطری او که ناشی از نفخه الهی است منشأ کرامت ذاتی و نیز برخورداری از اوصاف خداپرستی، دینورزی، کمالگرایی، حقیقتجویی، خیرخواهی، زیباییگرایی، عدالتطلبی، آزادیخواهی و دیگر ارزشهای متعالی است. چنانکه بُعد طبیعی او منشأ دیگر اوصاف و نیازهای مادی گوناگون است. انسان در کشاکش مقتضیات این دو دسته صفات و نیازها و تحقق معقول و متعادل آنها به کمالات اکتسابی دست مییابد.»
طبیعت و نیازهای طبیعی انسان (از جمله خواب، خوراک، تناسل و...) که غالباً برای نوع بشر شناخته شدهاند (چراکه غریزی بوده و نیازی به خودآگاهی ندارند) و البته از دید اسلام نیز بهعنوان یک بعد قابلتوجه و قابل رسیدگی به منظور تکامل مورد بررسی قرار گرفتهاند؛ چنانچه غالب فلاسفه اسلامی از جمله ابنسینا در آثار خود به علم طبابت و کیفیت سلامت بدن اهمیتی ویژه نهادهاند و همین نوع گرایش، انسان را در مسیر تکامل الگوی پیشرفت از قرائتهایی که زهد را به منزله بیتوجهی به بدن و نیازهای طبیعی و غریزی فرامیخواند متمایز میسازد.
ویژگیهای فطرت
اما امور فطری چه ویژگیهایی دارند و چرا برخی تمایلات انسانی را میتوان به فطرت نسبت داد؟ به منظور شناخت بهتر فطرت باید به ویژگیهای مبنایی امور فطری اشاره کرد که از مهمترین آنها در تفکر فلسفی شیعه شامل موارد زیر میشوند:
فطریات غیراکتسابی و بینیاز از استدلالند
همانطور که در واژهشناسی فطرت اشاره شد، معنی کلمه فطرت نیز خود به این اشاره دارد که ماهیتی روشن و شکافته شده برای بشر دارد. بهعبارتی امور فطری در وجود انسان از بدو خلقت به ودیعه نهاده شدهاند و نیازی به اکتساب و فراگیری ندارند. به تعبیر بسیاری از مفسرین، عبارت شریفه «ا فی الله شک» در قرآن کریم، به وضوح مسائل فطری (که اعتقاد به خدا از آن جمله است) اشاره کرده است.
اموری از قبیل: خداپرستی، دینورزی، کمالگرایی، حقیقتجویی، خیرخواهی، زیباییگرایی، عدالتطلبی، آزادیخواهی که از جمله مهمترین امور فطری به حساب میآیند نیازی به آموزش و حتی استدلال ندارند و برای مثال برای هر انسانی میتوان بدون اینکه نیاز به استدلال باشد از خوب بودن زیبایی سخن گفت، مگر در حالتی که «طبیعت» بر «فطرت» غلبه پیدا کرده و تعادل میان این دو برهم خورده باشد که در این شرایط ممکن است آدمی جاهلانه یا عامدانه به انکار فطریات خود نیز بپردازد. امکان بههم خوردن تعادل فطرت و طبیعت و کمرنگ شدن فطریات است که نوع بشر را علاوه بر هدایت تکوینی و فطری، نیازمند به هدایت تشریعی توسط انسانهایی در غایت تعادل میان فطرت و طبیعت (انبیا) مینماید تا غبار از فطرت زدوده و حقیقت هستی را برای انسان بازنمایی کنند.
اما مراد از بینیازی فطریات به استدلال آن است که پذیرش این امور برای انسانِ با فطرت بیدار و آگاه منوط به ذکر ادله و براهین نیست و ادله فلسفی صرفاً از این حیث در امور فطری قابل بحث هستند که به وسیله برخی بدیهیات فطری منطقی (مثلاً ممتنع بودن جمع میان نقیضین یا جمع میان وجود و عدم) که مورد انکار قرار نگرفته است؛ برخی دیگر از امور فطری را بتوان برای منکران آن امور اثبات کرد، لذا گرچه به اعتقاد متکلمان شیعه، امور پایه و اصول دین تقلیدی نیستند و نیازمند خردورزی و تأملند، لکن این خردورزی صرفاً از مسیر منطق فلسفی و استدلال حاصل نمیشود و قرآن کریم نیز با توجه به وضوح و روشنی امور فطری، اصراری بر اکتساب معارف فلسفی برای درک بدیهیات فطری ندارد.
عمومیت امور فطری
امور فطری میان انسانها مشترکند و نمیتوان ادعا کرد بخشی یا همه امور فطری در وجود انسانی قرار داده نشده است؛ چراکه اصلاً به اعتبار آیه شریفه «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا» در سوره روم، بنای خلقت انسان بر فطرت بوده است. موضوع عمومیت فطرت در روایات گوناگون نیز مورد اشاره قرار گرفته است و پیامبر اسلام در این زمینه میفرمایند «هیچ نفسی زاده نمیشود جز بر اساس فطرت.»
تغییرناپذیری
امور فطری، اموری مسلم و ثابت هستند که در آنها نابودی وجود ندارد. گرچه چنان که گفته شد، ممکن است به سبب وجود موانعی برای هر انسانی دچار شدت و ضعف شوند و کمتر مورد توجه قرار گیرند یا بالعکس به دلیل خود آگاهی بالا، تشدید شوند لکن از بین رفتن آن یا تبدیلش در وجود انسان ممکن نیست. از دو ویژگی اخیر امور فطری (عمومیت و تغییرناپذیری)، میتوان اصل «قابل هدایت بودن تمامی انسانها» را برداشت کرد که نتیجهای مهم در انسانشناسی شیعه است.
فرجام سخن
چنانچه در مقدمه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت اشاره شده است؛ «مبانی این الگو، اهم پیشفرضهای اسلامی، فلسفی و علمی جهانشمول معطوف به پیشرفت را ارائه میدهد». در میان این پیشفرضها بیشک انسانشناسی از جایگاه ویژهای برخوردار است و چنانچه در روایات مکرر آمده است این معرفت پیشزمینه «معرفت الله» است. حال از آنجا که رویکرد انسانشناسی در قرائتهای مختلف عرفانی، فلسفی، کلامی و... رایج میان مسلمانان دارای تفاوتهای اساسی بوده و به نظر نگارنده یکی از بهترین رویکردها از میان این قرائتها که با هدف الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی «ارائه پیشفرضهایی معطوف به پیشرفت» انطباق بیشتری دارد؛ رویکرد معروف به حرکت جوهری و فلسفه صدرایی است که بیش از هر نگرشی کمالگرا و توسعهمحور است. نگرش صدرایی در انسانشناسی نیز مقدماتی در ماهیت نسبت «نفس و جسم» دارد که اگر مورد شناخت عمومی قرار گیرد، در ادراک بهتر از لزوم پیشرفت و تعالی انسان و مراتب وجودی آن کمک بسیار مینماید؛ لذا شاید علاوه بر ذکر وجود دو بعد «انسانی و روحانی» برای انسان و دو گونه میل «طبیعی» و «فطری» نسبت این ساحتها و امیال نیز باید مورد اشاره قرار میگرفت تا ضمن توجه به اهمیت جسم به عنوان بستر و خاستگاه نفس (در تفکر صدرایی) دستیابی به مرتبه انسانِ کامل که از تعامل صحیح جوهرِ عنصری و غیرعنصری در دنیا نشئت میگیرد، بیشتر مورد اهتمام واقع گردد.