سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- نادیا اسماعیلی: با عجله و در حالی که گریه پهنای صورتش را خیس کرده، به اداره پلیس میرود و میگوید: همراه جسیکای کوچولو با خودروی شاسیبلندش برای خرید به یکی از پاساژهای شهرک غرب رفته است. دقایقی پس از خرید وقتی برمیگردد میبیند جسیکا داخل ماشین نیست. او میگوید: همین حین بود که مردی نزدیکم آمد و گفت: دو نفر جسی را از داخل ماشین من ربودهاند. به گفته خودش او با اینکه وضع مالی خوبی دارد و نیازی هم به پول ندارد، اما به شدت افسرده بوده و از زمانی که جسیکا وارد زندگیاش شده، تمام غم و غصه هایش را فراموش کرده و همیشه شاد بوده است به طوری که تا به حال جسیکا کوچولو همدم این خانم و تنهایی هایش بوده و زندگی اش با جسیکا روح تازهای گرفته بوده و همیشه از اینکه در شب و روز جسیکا کنارش بوده، احساس خوشبختی میکرده، اما الان که جسیکا را از او دزدیدهاند نگرانش است و به قول خودش دیگر نمیتواند زندگی کند! و شکایت به مراجع قضایی برده است. در این خصوص هم پرونده تشکیل شده و پس از تشکیل پرونده و اقدامات اولیه، پلیس متوجه میشود که جسیکا، نام فرزند این خانم نیست، نام سگ اوست!
با سگها به کجا میرویم؟
چه عجیب و چقدر قبیح و مذموم! همخانگی با سگ و گربه و همستر و ترجیح دادن آنان به والدین توسط جوانان امروزی! از نمایش سگبازی برخی نوجوانان و جوانان و اینکه این حیوانات نجس یا تمیز هستند بگذریم، اما میتوانیم بپرسیم به کجا میرویم؟ این حقایق خبر از انتحار در عواطف بین اعضای خانوادهها و به نوعی انفجار در روابط بین فردی آنها میدهد. آیا این هم نوعی پرستیژ است؟ ژست روشنفکری است؟ بزرگی میگفت: زمانی میرسد که برخی جوانان وقت گذاشتن و محبت کردن به سگ را به پدر و مادر خود ترجیح میدهند! فکر میکنم رژه جسیها، کوتولهها و پاپیها در پارکها، پیادهروها، سطح و بطن شهر حرفهای آن بزرگ را تأیید میکند.
سگ باوفاتر است یا خون؟!
سگ و سگبازی از قدیم امری مذموم بوده و تنها در موارد خاصی، چون شکار و نگهبانی جواز نگهداری آن، آنهم در بیرون از محل نشست و برخاست و زندگی داده شده است، حال سؤال این است آیا حیوانی که تا این حد ناپاک است را میتوان سر میز غذا و رختخواب جای داد؟ میگویند و توجیه میکنند که سگ باوفاست و فلان و فلان و از خواص آن میگویند، مگر خون، خواصی کمتر از سگ دارد؟ مگر خون جاریکننده زندگی، در رگهای ما نیست؟ آیا این خواص و محسنات دلیلی میشود بر پاک دانستن آن؟!
اسلام در قبال همه چیز برای ما تکلیفهایی مشخص کرده از جمله حیوانات و محیط زیست و...، اما نکته مهم این است که ارزش اینها چقدر است؟ چرا وقتی خداوند در قرآن میخواهد دنائت و پستی را بیان کند به سگ مثال میزند؟! برخی این قدر شأن و منزلت خود را پایین میآورند که در حد «سگ» بلکه پایینتر میشوند. خداوند متعال در سوره اعراف میفرماید: «.. و بر آنها بخوان سرگذشت آن کسی را که آیات خود را به او دادیم؛ ولی سرانجام خود را از آن تهی ساخت و شیطان بر او دست یافت و از گمراهان شد و اگر میخواستیم مقام او را با این آیات و علوم و دانشها بالا میبردیم، ولی او به پستی گرایید و از هوای نفس خویش پیروی کرد! مَثَل او همچون سگ هار است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را میکند. این مثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را برای آنها بازگو کن، شاید بیندیشند و بیدار شوند چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و تنها آنها به خودشان ستم میکردند.»
آنان را اسیر و خود را اسیر آنان نکنیم
اسلامى که از آن سخن میگوییم و به اعتقاد برخى باید بر اساس آن به حقوق حیوانات احترام بگذاریم مگر نگفته نباید حیوان نجس را در خانه نگهدارى کرد؟ در کجاى اسلام آمده که احترام به حیوانات، اسیر کردن آنها در چهار دیوارى آپارتمان است، در کجاى دین ما گفته شده که باید با یک حیوان مانند انسان رفتار شود؟ در کجاى اسلام آمده که این قدر این حیوان آزاد را آزار بدهید و این قدر شرطىسازى کنید تا آداب توالت رفتن را بیاموزد یا حمامش کنید، لباس بپوشانیدش، این قدر شکنجهاش کنید تا بتوانید یک عکس از او بگیرید و در صفحه اینستاگرامتان منتشر کرده و پز بدهید؟ چرا ما همیشه عادت داریم قواعد اسلام را تفسیر به رأى کنیم تا مبادا به غرور و نفسمان لطمهاى وارد شود؟ و به ﺟﺎى پرورش روح و افکارمان، خودمان را تا حد زندگى نفسانى و حیوانى تنزل میدهیم؟
خانمی که سه فرزند داشت میگفت: دو فرزندم در خارج از ایران زندگی میکنند و فرزند دیگرم در ایران. آن دو فرزندم که در خارج هستند، ازدواج کردند، ولی به جای فرزند، حیوان خانگی مثل سگ و گربه آوردند و برایشان اسم انتخاب کردند و مثل فرزند آدمی به آنها محبت میکنند. آن فرزندم که در ایران است ازدواج کرده و دو فرزند دارد. او در ایران به حیوانات احترام میگذارد، ولی آنها را جایگزین فرزندانش نکرده است. اما آنچه که دلم را به عنوان یک مادر خیلی میسوزاند این است که آن دو فرزندم که در خارج از ایران هستند، نزدیک به یک سال است که از من که مادرشان هستم خبری نگرفتهاند! حتی دریغ از یک تلفن، اما فرزندی که در ایران است، هر ماه به من زنگ میزند و به من محبت دارد. اینکه سگ را بغل کنند و همه جا ببرند و تز روشنفکری داشته باشند خیلی سادهاندیشی است! این آشی است که غربیها برایمان پختهاند و عدهای هم از سر سادگی نیت کرده و آش را هم میزنند!