نهضت مشروطیت در تاریخ ایران معاصر واقعهای بسیار مهم است که تأثیر مهمی بر نظام سیاسی و اجتماعی پس از خود گذاشت. این نهضت با وجود پیروزیهای اولیه و پیشرفتهای نخستین نتوانست به عنوان نسخهای مناسب برای مشکلات سیاسی و اجتماعی کشور کاربرد داشته باشد و مسیر ترسیم شده برای این جنبش، با وجود مشکلات اساسی در هدفگذاری حتی نتوانست به این اهداف خود نیز پایبند بماند و استبداد نظام سیاسی حاکم، عملاً جز کالبدی برای مشروطه باقی نگذاشت. در واقع مشروطیت با هدف کارآمد و پاسخگو ساختن نظام سیاسی ایجاد شده بود، اما مبتلا به امراضی شد که خود این جنبش را ناکارآمد کرد.
در شکلگیری جنبش مشروطه دو دیدگاه مقابل یکدیگر قرار گرفتند که دیدگاه غالب میل به انطباق ساختار اجتماعی و سیاسی با نظام دموکراسی غرب بود و روشنفکرانی مانند تقیزاده، ملکم خان، آخوندزاده و... مهمترین تئوریسینهای آن بودند و دیگری جریان روحانیت که با رویکردهای متفاوتی به این مقوله نزدیک شدند. برخی از ابتدا با مشروطه مخالفت ورزیدند، برخی از همان اول با نهضت مشروعه همکاری و همراهی کردند و تا انتها نیز به حمایت به کم و کیف آن پرداختند و گروهی دیگر نیز ابتدا از حامیان مشروطه بودند که پس از انحراف این جریان به مخالفان آن تبدیل شدند.
با همه این اوصاف بررسی نهضت مشروطه از حیث ویژگیهای اساسی و تطبیق آن با فرآیند انقلاب اسلامی (در صورتی که مسامحتاً جنبش مشروطه را با وجود اختلافات موجود در تعاریف انقلاب با ماهیت جنبش مشروطه عبور داده و آن را به مثابه انقلاب تصور نماییم) میتواند از علت پیروزی انقلاب اسلامی و با شکست مواجه شدن انقلاب اسلامی تصویر بهتری ارائه نماید.
ایدئولوژی
اسلام دینی است کامل که همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و حوزههایی همچون سیاست، فرهنگ و اقتصاد را در برمیگیرد. این دین و قرائت ناب از آن در خوانش امام خمینی (ره) و رویکرد احیاگرانه اجتهادمحور تشیع، مبنای حرکت انقلاب اسلامی قرار گرفت و پس از پیروزی توانست با چارچوب مکتبی تحت عنوان «جمهوری اسلامی» و خصوصاً با استقرار نظام ولایت فقیه این رویکرد ایدئولوژیک را حفظ کند.
ایدئولوژی انقلاب اسلامی یک دیدگاه جهانشمول است و برخلاف دیگر تغییرات اجتماعی که غالباً گستره آنها منحصر به یک ملت است؛ استقلال خواهی و نابودی نظام هژمونیک قدرتهای جهان و غلبه مستضعفان بر مستکبران را به عنوان مبانی خود قرار داده است.
این ایدئولوژی منسجم انقلابی از سالها پیش از انقلاب و به همت برخی عناصر فکری انقلاب از جمله آیتالله مطهری (ره)، آیتالله خامنهای (مدظله)، مرحوم طالقانی، مرحوم شریعتی و در رأس آنان شخص امام خمینی (ره) به عنوان رهبر این تفکر در سطح جامعه ارائه گردید و پشتیبانی جامعه مسلمان ایران را به دست آورد و با همین پشتیبانی توانست بر سایر گفتمانها و ایدئولوژیهای معارض غلبه یابد.
اما در دوران مشروطه این اتفاق به گونه دیگری رقم خورد. در واقع مشروطه را دچار تنش و تعارض کرد. همانگونه که بیان شد، میدان مشروطه میدان معارضه دستکم دو تفکر قرار گرفت که ناهمراستایی آنها مشکل ساز شد.
فریدون آدمیت، مورخ و نگارنده کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطه» ایدئولوژی غالب در جریان این نهضت را «دموکراسی سیاسی» میداند و از آن تعبیر به نیرومندترین عنصر ایدئولوژیک در آن دوره میکند. روشنفکران درمرکز این تفکر قرار داشتند و معمولاً با نام «ترقی خواهان» خطاب میشدند. این عناصر که رهبران آنها متأثر و تعلیم دیده اروپا بودند تصور خود از مشروطیت را مبتنی بر الگوهای استقرار یافته در کشورهای اروپایی اتخاذ کرده بودند و مدل ایدهآل آنان برای ایران، تحقق مشروطه سلطنتی بود که نظیر آن در برخی کشورهای اروپایی حاکم شده بود. در کنار این تفکر که مستمراً توسط انطباعات و نشریات آن دوران تبلیغ میشد، رفتهرفته برخی علما نیز با هدف رفع استبداد به این جنبش پیوستند. برخی نقش روحانیت در این جنبش را تا انتها غیرقابل مقایسه با حرکت روشنفکران برمیشمرند. از جمله همین فریدون آدمیت که از مورخان تجددگرای وابسته به حکومت سابق است، تصریح میکند از آنجا که هدف اولیه مشروطه تحقق مدلی از دموکراسی غربی بود و با توجه به اینکه علما و روحانیون شناخت چندانی از ماهیت چنین سیستم سیاسی نداشتند، نمیتوان آنان را در زمره مبتکران مشروطیت به حساب آورد؛ با این وجود تأثیرگذاری همراهی و پشتیبانی شان قابل انکار نیست.
دیدگاه دیگری نیز در این میان وجود دارد که به عکس نگرش فوق، علما را در نهضت مشروطه دارای سهم کلیدی میداند و بلکه آغاز این نهضت را نیز با کوشش علما متصور است. امام خمینی (ره) از جمله افرادی است که آغاز و پیشبرد ابتدایی مشروطیت را به دست علما میداند: «در جنبش مشروطیت همین علما در رأس بودند. اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت آنقدر که آنها میخواستند مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد، لیکن بعد از آنکه شد، دنبالهاشگرفته نشد. مردم بیطرف بودند، روحانیون هم رفتند هر کس سراغ کار خودش.»
چه علما را در نهضت مشروطه دارای نقش اساسی بدانیم و چه اهمیت آنان را در این نهضت کمرنگ جلوه دهیم؛ این مسئله قابل انکار نیست که در مشروطیت، هدفگذاری نخستین الگو گرفته از مدلهای غربی بوده و متجددان وطنی نیز نقش مهمی در ترسیم خواست نهضت مشروطه ایفا کردهاند. این در حالی است که در فرآیند انقلاب اسلامی، ایدئولوژی مکتبی با تلاش شاگردان امام خمینی (ره) از چندین سال قبل انقلاب به عنوان اساس مبانی و رویکرد ساختاری ترویج شد و عملاً مجال ترویج عقایدی در غیریت با آن و در عرض آن گرفته شد. گرچه گفتمانهای ایدئولوژیک معارض همچون ناسیونالیسم یا مارکسیسم بسیار کوشیدند تا در فرآیند انقلاب اسلامی خود را عرضه نمایند، اما در این مسیر موفق نبودند.
شاید همین یکصدایی ایدئولوژیک و عدم ابهام تئوریک را بتوان در مقایسه با انقلاب مشروطه از عوامل تسریع در پیروزی انقلاب اسلامی برشمرد.
نقش مردم
نوع حضور مردمی را نیز میتوان از دیگر ابعاد اختلافی میان انقلاب اسلامی و نهضت مشروطه برشمرد. شیوه مشارکت مردم در نهضت مشروطه، مشارکتی عمدتاً از سوی طبقه شهری و خصوصاً مراکز و شهرهای مهم کشور بود و دامنه آن به شهرهای کوچک و روستاها کشیده نشد. در واقع نمیتوان در فرآیند انقلاب مشروطه جز چند مورد راهپیمایی یا تحصن و مهاجرت، از حضور وسیع مردمی سخن گفت. تحقق مشروطیت در لحظه امضای این فرمان به دست مظفرالدین شاه هم در شرایطی رقم خورد که غیر از تهران در اغلب شهرهای کوچکتر حتی اطلاع چندانی از وقایع رخ داده در تهران وجود نداشت.
طبیعتاً در چنین فضایی حمایت از استمرار مشروطه را نیز نمیتوان به عنوان یک مطالبه عمومی از آحاد ملت ایران توقع داشت؛ چراکه نه تنها در تحقق آن مشارکتی نداشتند بلکه خیر و منفعتی نیز از تغییرات محقق شده عایدشان نشده بود. حتی جنس اعتراضها نیز ارتباط چندانی به اقشار متوسط یا ضعیفتر نداشتند و چه بسا این اقشار حتی نسبت به اثرات و مواهب احتمالی چنین نهضتی آگاه نشده بودند که بخواهند در مسیرش سر ببازند.
این در حالی است که انقلاب اسلامی ایران از نظر شراکت تودههای مردم از هر جنس، طبقه، شغل و شهر به نوعی اتحاد و یکپارچگی عمومی رسیده بود و فریادهای یکپارچه شعارهای در شرق، غرب، شمال، جنوب و مرکز ایران شنیده میشد که حکایت از توجیه عموم مردم از اهداف و آرمانهای انقلاب و دلبستگی به این آرمانها داشت. راهپیماییهای گسترده چند دههزار نفری و چند صدهزار نفری در شهرهای کوچک و بزرگ و اغلب با شعارها و پلاکاردهایی متحدالشکل نشان از یکپارچگی انقلاب اسلامی در سطح تودهها داشت.
رهبری
رهبری در نهضت مشروطیت هیچگاه دارای مرکزیت نبود و به تبع تفاوت گسترده در ایدئولوژی معتقدان به مشروطیت، هر طیف از رهبرانی تبعیت میکرد که اغلب نیز کارکرد محلی و منطقهای داشتند. به طور کلی میتوان رهبران مشروطه را در سه گروه عمده تقسیم نمود. دسته نخست؛ روشنفکران متجددی بودند که هدف خود را غربی نمودن ساختار ایران به منظور تحقق ترقی میدانستند. گروههای اولیه و حلقههای نخست زمینهساز در طرحریزی مشروطیت شامل این دسته افراد بود. از میان پیشروان مشروطیت میتوان به افرادی، چون حاج زینالعابدین مراغهای، عبدالرحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم اشاره کرد که بعداً افرادی، چون یحیی دولتآبادی، تقیزاده و محمدعلی فروغی این مسیر را در مبارزات مشروطیت طی کردند. طیف روشنفکران حامی مشروطه علاوه بر درس آموختگان غرب شامل گروهی از هنرمندان همچون محمدتقی بهار، ایرج میرزا، عارف قزوینی، میرزاده عشقی و بخشی از روزنامهنگاران همچون ملکالمتکلمین و جهانگیر صوراسرافیل میشد که هدایت افکار عمومی را طی نهضت به واسطه مطبوعات در دست داشتند.
در دیگر سو طیف روحانیون مشروطهخواه قرار دارند که نقش زیادی در تحریک مردم به قیام علیه استبداد ایفا کردند و البته گاه به عنوان معارضانی برای اهداف و تفکرات تجددگرایان غربزده نیز به شمار میآمدند. این گروه شامل علمای تراز اول مناطق مختلف کشور همچون محمدکاظم خراسانی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و عبدالله مازندرانی و روحانیونی که تلاش در جهت تحقق مشروعه مشروطه داشتند – نظیر سیدعبدالله بهبهانی، شیخ فضل الله نوری و سیدمحمد کاظم یزدی- بود. مجتهدین این عصر - در واقع نسل پی از میرزای شیرازی- پراکندگی زیادی داشتند و در این میان شخصیت جامعی در میان منتقدان مشروطه نبود که امکان رهبری نهضت را داشته باشد. حتی گاه درگیری و تعارض میان همین روحانیون نیز حادث میشد تا جایی که مثلاً شیخ عبدالله مازندرانی خطاب به یکی از علمای شهیر تبریز که در باب ضرورت تداخل دین در مشروطه نظر داشت چنین تلگراف کرد: «ای گاو مجسم، مشروعه که مشروطه نمیشود!»
مشروطه علاوه بر روشنفکران و روحانیون؛ رهبرانی دیگر نیز داشت که به مبارزه نظامی با عوامل استبداد میپرداختند. از نمونه رهبران نظامی میتوان به ستارخان، باقرخان، یپرم خان، سردار اسعد بختیاری و... اشاره کرد.
همانطور که قابل مشاهده است؛ جنبش مشروطیت از وجود رهبری بلامنازع محروم بود. این در حالی است که جریان نهضت انقلاب اسلامی از همان حرکتهای آغازین با رهبری متحد و هوشمندانه امام خمینی (ره) پیش رفت و ظهور شخصیتی، چون ایشان که جامع ویژگیهایی، چون کاریزما، سیاست، دین، آیندهنگری و فراست ذاتی بود؛ قطعاً یکی از ارکان بنیادین تحقق انقلاب اسلامی است که مشخص نیست آیا بدون وجود ایشان نهضت میتوانست به موفقیت دست یابد یا خیر؟
خلاصه سخن
زمانی که از بررسی علل عدم توفیق نهضت مشروطه سخن به میان میآید پیش از هرچیز میتوان ارکان یک نهضت و وضعیت آن را مورد تأمل قرار داد یا با یک نمونه موفق دیگر (همچون تجربه پیروزی نهضت انقلاب اسلامی) مقایسه کرد. بررسی سه رکن مردم، رهبری و ایدئولوژی در نهضت مشروطه نشان میدهد در بُعد تئوریک برخلاف انقلاب که از آبشخور ناب اسلامی و تفکر شیعی تغذیه میشد، محوریت ابتدایی مشروطیت بر اندیشه ترقی، تجددخواهی و فراهم کردن بستر دموکراسی غربی به عنوان آرمان نهضت قرار گرفت و تلاشهای گروهی از علما مبنی بر تمزیج این تفکر با چارچوب دینی تحت عنوان مشروطه مشروعه توفیق چندانی نیافت.
در زمینه رهبری نیز اختلافات بسیاری را میتوان در افکار هدایتگران و زمینهسازان این جنبش ملاحظه کرد، در حالی که در جریان انقلاب اسلامی با وجود اختلاف سلایق، رهبری غالب و فراگیر نهضت که حتی غیرمعتقدان به اندیشه اسلامی را نیز تحت پرچم خود درآورده بود متعلق به شخص امام خمینی (ره) بود که واجد مهمترین ویژگیهای یک رهبر انقلابی نیز بود.
مردم نیز در جریان نهضت مشروطه جز چند واقعه یا چند خطه جغرافیایی، اغلب در حاشیه بودند و خصوصاً طیفهای غیرشهری دخالت چندانی در شکلگیری مشروطه نداشتند؛ حال آنکه در جریان انقلاب همراهی توأمان مردم شهر و روستا نهضت را به قیامی فراگیر تبدیل کرد.
البته غیر از محورهای فوق تفاوتهای دیگری نیز میان این دو نهضت قابل واکاوی است که در فرصتی دیگر میتوان بدانها پرداخت.