کد خبر: 938206
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۷ - ۲۳:۰۷
شورش «بینوایان» در فرانسه چرا آغاز شد؟
شاید اگر حوادث گسترده اعتراضی در فرانسه را با دید صرفاً سیاسی بنگریم، تصمیم دولت فرانسه برای افزایش مالیات بنزین را عامل اصلی اعتراضات روز‌های اخیر در این کشور بدانیم، اما حقیقتی بسط یافته که در بطن این اعتراضات وجود دارد، ما را به دیدگاه عمیق‌تری معطوف می‌کند: «شورش علیه دموکراسی»
محسن مطلق
سرویس اندیشه جوان آنلاین: آن زمان که ویکتور هوگو، نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم در رمان «بینوایان» به تشریح بی‌عدالتی‌های اجتماعی و فقر و فلاکت مردم فرانسه و در آن به عوامل و محرک‌های اجتماعی می‌پردازد که منجر به سقوط جمهوری سوم ناپلئون سوم شد. آنچه بینوایان روایت می‌کند، داستان انحصار توزیع قدرت و ثروت در دست خانواده فاسد سلطنتی است که از مشکلات حقیقی جامعه فرانسه کاملاً بی‌اطلاع بودند، و این موضوع سبب ایجاد معضلات اقتصادی و اجتماعی در جامعه فقیر فرانسه شد و با گسترش اعتراضات مردم به تحولات زیرساخت‌های اجتماعی جامعه فرانسه منجر شد. امروز دوباره در جمهوری پنجم فرانسه، حکایت بینوایان تکرار شده است. شورش علیه سرمایه‌داری آن هم پس از پنج دوره تجربه انواع مدل‌های دموکراسی امروز مهم‌ترین رخداد اروپای قرن بیست‌ویکم است، اما چه چیزی معترضان فرانسوی موسوم به جلیقه‌زرد‌ها را به خیابان‌ها کشانده است؟ گران شدن ۲۵درصدی بنزین یا چیزی فراتر از آن؟

شورش علیه دموکراسی در «مهد دموکراسی»

اعتراضات فرانسوی‌ها که جرقه ابتدایی آن مخالفت با افزایش قیمت سوخت بود، اکنون تبدیل به جنبشی فراگیر و سراسری ضد حکومت فرانسه شده است. این اعتراضات با تصمیم دولت مکرون مبنی بر تشدید مالیات‌ها و اصلاح برخی رویه‌های اقتصادی آغاز شد.

بسیاری از فرانسوی‌ها در شهرک‌ها و روستا‌های دور از شهر‌های اصلی زندگی می‌کنند و مجبورند همه روزه با خودروی خود برای کار به شهر بیایند و انتهای روز به محل زندگی‌شان بازگردند. با وجود این مسئله، گران شدن مصرف سوخت تاثیر چشمگیری بر وضعیت زندگی شهروندان دارد و معترضان را مجاب به پیوستن به جنبشی تحت عنوان جلیقه‌زرد‌ها کرد، اما این اعتراض را تنها می‌توان قله کوه یخی دانست که از آب سر برآورده است و تنها مصداقی از بروز خشم فرانسوی است.

حقیقت آن است که مهد دموکراسی جهان آبستن شورش علیه ایدئولوژی سوار بر این دموکراسی شده که در عصر حاضر با اسم «لیبرالیسم» خود را نمایانده است. مهم‌ترین نشانه این موضوع که اعتراضات اخیر فرانسه، موضوعی بسیار فراتر از واکنش به یک تصمیم دولتی است، عدم توقف حرکت اعتراضی حتی پس از اعلام لغو طرح مذکور توسط دولت فرانسه است. دولت مکرون گرچه مقابل فشار عمومی و اجتماعی تصمیم به لغو این مالیات و حتی متعهد به وضع قوانینی حمایتی برای اقشار متوسط و پایین در فرانسه شد، اما مردم به این قانع نشده و شورش خود را ادامه داده‌اند. رؤیایی که فرانسوی‌های معترض در ذهن خود می‌پرورانند، تغییر در ساختار جمهوری فرانسه است و نه تغییر در تصمیمات مقطعی دولت.

در و دیوار پاریس و شهر‌های معترض فرانسه این روز‌ها پر از شعار‌هایی از جنس مخالفت با سرمایه‌داری است؛ شعار‌هایی که بی‌شباهت به همان شعار‌های دوران انقلاب فرانسه نیست. یکی از این شعار‌ها که در فضای رسانه‌ای بین‌المللی و بین خود فرانسوی‌ها بسیار استقبال شد؛ روی در خانه‌ای اشرافی در حومه پاریس بود که چنین نوشته شده بود: «بترسید‌ای ثروتمندان چراکه فقرای شما شورش را آغاز کرده‌اند.»

دموکراسی با طعم خشونت دولت

این دیوارنوشته به تنهایی گویای آن است که اعتراضات اخیر در فرانسه – و با همین نسبت در دیگر کشور‌های اروپایی- را نمی‌توان مظاهر آزادی و دموکراتیک بودن این نظامات تلقی کرد که در تئوری‌های علوم سیاسی به منزله تنفس برای دموکراسی خوانده می‌شود، بلکه به عنوان نشانه‌ای دیگر، اگر تنها به نحوه برخورد خشونت بار حکومت با این اعتراضات نظر بیفکنیم، در خواهیم یافت که خودشان نیز مسئله را بسیار جدی‌تر از آن چیزی در نظر گرفته‌اند که برخی تحلیلگران ما به عنوان «ماهیت اعتراضی، طبیعت دموکراسی» و نقطه لنگر و ثبات برای تداوم حیات نظام‌های دموکراتیک بیان می‌کنند.

اغلب افراد حاضر در تظاهرات اعتراضی این روزها، طبقات متوسط به پایین جامعه فرانسه هستند و در مناطق حومه‌ای شهر‌های بزرگ یا حتی روستا‌ها و شهر‌های کوچک سکونت دارند. حتی بسیاری از آن‌ها در انتخابات مختلف رأی هم نداده‌اند و اساساً امیدی به تغییر از فرایند صندوق‌های رأی نداشته‌اند و این روز‌ها به امید تغییری فراتر از آن پا به خیابان گذاشته‌اند.

تصاویر خشونت فراوان مأموران پلیس در مقابل تظاهرکنندگان مسالمت‌آمیز، در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شده و انتقاد‌های زیادی را در سراسر جهان برانگیخته است. با وجود همه این سرکوب‌ها، روزنامه لیبراسیون فرانسه در گزارشی می‌نویسد: «جنبش جلیقه‌زرد‌ها را می‌توان قیامی غیرمسلحانه خواند که از حمایت بیشتر از ۸۰ درصد ملت فرانسه برخوردار است.»

بنزین فرانسوی روی خاکستر اروپا

دیگر نشانه‌ای که بیان می‌کند نقطه هدف اعتراضات، صرفاً مسئله بنزین و مالیات نیست؛ گسترش این اعتراضات در کشور‌های دیگر است. همانطور که اعتراضات به نظام‌های دیکتاتوری توسط مردم در کشور‌های عربی به صورت دومینووار از کشوری به کشور دیگر منتقل می‌شد، اعتراض به نظامات لیبرال اروپایی نیز همین شکل را گرفته است و این پدیده‌ای نوین در اروپای امروز است. در هر نقطه که اعتراضاتی آغاز می‌شود به زودی مردم دیگر که به واسطه رسانه قدر فاصله خود را کمتر از همیشه می‌بینند، دست به اعتراض می‌زنند؛ از اسپانیا به یونان، از فرانسه به مجارستان و. این اعتراضات گسترده سال‌های اخیر در کشور‌های اروپایی نتایج غیرقابل قبول لیبرال دموکراسی را که در تعارض با شعار‌های زیبنده آن است، هدف گرفته‌اند. شورش این روز‌های فرانسه نیز پوزخندی است به مفهوم دموکراسی در جمهوری پنجم.

به عبارت دیگر شاید اگر حوادث گسترده اعتراضی در فرانسه را با دید صرفاً سیاسی بنگریم، تصمیم دولت فرانسه برای افزایش مالیات بنزین را عامل اصلی اعتراضات روز‌های اخیر در این کشور بدانیم، اما حقیقتی بسط یافته که در بطن این اعتراضات وجود دارد، ما را به دیدگاه عمیق‌تری معطوف می‌کند: «شورش علیه دموکراسی.»

این عبارت البته جدید نیست. چندسالی هست که دنیای غرب بستر اعتراض علیه نتایجی است که لیبرال دموکراسی در این کشور‌ها به ارمغان آورده است. جریان وال‌استریت جنبشی اعتراضی بود که برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم، مستقیماً حکومت لیبرال دموکراسی و نهاد‌های مالی و اقتصادی برآمده از آن را به واسطه خسارت‌هایش برای مردم و فقرا از جمله تمرکز ۹۹ درصدی ثروت در دست اغنیا مورد انتقاد قرار می‌داد. حتی در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری امریکا، معترضان امریکایی که در آن مقطع (اوایل ۲۰۱۶) از میتینگ‌ها و کارناوال‌های انتخاباتی کاندیدا‌های جریان سرمایه‌داری غارتگرانه یعنی «دونالد ترامپ» و «هیلاری کلینتون» به حالت انزجار و تنفر رسیده بودند، هیئت حاکمه امریکا را به دزدیدن دموکراسی و غارت و چپاول دارایی‌ها و درآمد‌های مردم امریکا متهم کردند و در بیانیه‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کردند، اعلام می‌داشتند که پول‌های کلان با منابع نامشروع تا عمق سیستم مالی و سیاسی امریکا رسوخ کرده است؛ پول‌هایی که به اعتقاد مردم امریکا، تعیین‌کننده گردانندگان کاخ سفید و کنگره و سنای امریکاست.

تکرار اعتراضات امریکایی، اروپایی در دهه گذشته نشان می‌دهد مردم این کشور‌ها از حاکمیت لیبرالیسم خسته‌اند. فهمیده‌اند آنچه از انتزاعیات در ذهن و فکر مردم و دانشجویان اروپایی به عنوان بت از لیبرالیسم به عنوان پایان جهان و برترین ایدئولوژی تاریخ بشری و «فراهم‌کننده فرصت‌ها و حقوق برابر برای همه انسان‌ها» ساخته‌اند؛ حتی با وجود عقبه صنعتی، تظاهرات دلفریب تکنولوژیک و مانور رسانه‌ها، در عمل دستاورد چندانی جز ظلم به طبقه فرودست نداشته است.

در بُعد معرفت‌شناسانه، نظریه‌پردازان منتقد، تصریح دارند که آزادی مدنظر لیبرالیست‌ها در مکتب اصالت سود و سرمایه‌داری لجام‌گسیخته خلاصه شده و این با بنیان فلسفی دموکراسی که همان برابری است در تعارض است. از این رو «لیبرال دموکراسی» یک مفهوم متناقض‌نما (پارادوکسیکال) است. کشور‌های شاخص اروپایی و امریکا، سال‌هاست صحنه ناآرامی‌ها و اعتراضات اقشار مختلف مردمی هستند؛ اقشاری که در زیر چرخ‌دنده‌های ماشینِ انباشتِ سرمایه سیاستمداران و متنفذان لیبرال و نئولیبرال، له شده‌اند.
مردم در غرب رفته رفته فهمیده‌اند چه چیز را نمی‌خواهند. آن‌ها به لیبرالیسم پشت کرده‌اند، اما مسئله اینجاست: آن‌ها هنوز نمی‌دانند، چه می‌خواهند!

جنبش‌های بی‌سر

«ما نمی‌خواهیم کسی جنبش ما را به نام خود مصادره کند. ما رهبر جنبش نمی‌خواهیم. انقلاب فرانسه با جنگ آرد آغاز شد. جنگ مالیات سوخت برای ما امروز، همان جنگ آرد است». این عبارت را اخیراً فرانک بولر، از اعضای شناخته‌شده این جنبش به بی‌بی‌سی گفته است.
شیوه اعتراضات نیز مؤید همین مسئله است که جنبش‌های اعتراضی در اروپا و امریکا، غالباً نه رهبری معینی دارند و نه سازماندهی مشخص. شاید مهم‌ترین دلیل این باشد که تنها احزاب و ساختار‌هایی در این کشور‌ها اجازه فعالیت و نمو داشته‌اند که به آرمان «دموکراسی» پایبند باشند. برای همین دانشگاه‌های اروپا محل عرض اندام برای نخبگانی نمی‌تواند باشد که در قامت یک اندیشمند یا رهبر، به اصل «لیبرال دموکراسی مقدس» نقد اساسی وارد کنند.

حتی رهبرانی در غرب که معترض به مناسبات حاکم شوند، به زودی منزوی می‌شوند و از ساختار قدرت حذف می‌گردند. نمونه‌اش را می‌شد در انتخابات اخیر امریکا به خوبی مشاهده کرد. پیرمردی مانند برنی سندرز که با انتقاد‌های خود به نظام لیبرالیسم و زیرسؤال بردن دستاورد‌های آن، محبوب جوانان امریکایی شده بود، به رغم حمایت مردمی توسط ساختار قدرت حذف و با هیلاری کلینتون جایگزین شد تا نمایشی باشد بر اینکه حتی در همین حد انتقاد به سیستم لیبرال دموکراسی نیز تحمل نشدنی است!

به هر حال مهم‌ترین ابزار سازماندهی امروز در دست معترضان در فقدان جریان رهبری، شبکه‌های اجتماعی است. رسانه‌هایی که هدایت افکار عمومی در آن توسط موج‌ها ایجاد می‌شود و نه ایدئولوژی‌ها. شبکه‌هایی که در سازماندهی انقلاب‌های عربی چندسال پیش نقش مهمی ایفا کرد، اما تجربه آن کشور‌ها هم نشان داد که جنبشِ بی‌سر یا زیر دست و پای «هرج و مرج» طلبی، زنده نمی‌ماند یا دیوانه‌ای آن را به انحراف می‌کشاند؛ دیوانه‌ای از جنس ترامپ.

اعتراضات اروپا و تحریف مدعیان وطنی روشنفکری

در خاتمه سخن بد نیست به رویکرد روشنفکران خودمان نیز در قبال رخداد‌های اعتراضی که این روز‌ها در جهان اروپایی می‌گذرد نظری بیفکنیم. رسانه‌ها و تریبون‌های وابسته به روشنفکران شیفته غرب در کشور مواضعی سردرگم و نامتوازن اتخاذ نموده‌اند که اغلب یکی از موارد زیر را در برمی‌گیرد:

۱- استراتژی اول عبور از مسئله همراه با سکوت و تلاش برای کمرنگ جلوه دادن ماهیت اعتراضات است. جالب است برخی روشنفکران پرکلام که حتی در خصوص یک تجمع ۲۰ نفره در گوشه‌ای از کشور زبان به نقد و تحلیل گشوده و آن را تعبیر به ناکارآمدی نظام می‌کنند یا برخی آنان که از پروژه کشته‌سازی سال‌های فتنه حدوداً یک دهه قبل، چماقی برای نمایش نامشروع بودن حکومت ساخته بودند، این روز‌ها مقابل پتکی که حکومت فرانسه بر سر معترضان فرود می‌آورد، زبان از کام نمی‌گشایند!
 
۲- تأیید و تشویق اعتراضات رویکرد دوم به موضوع است. گروهی دیگر از روشنفکران در تحلیل‌های خود نسبت به وقایع اعتراضی با این گستردگی، تعبیر «سوپاپ اطمینان» را به کار می‌برند و مجوز حکومت‌های غربی برای برگزاری چنین تجمعاتی را اطمینان از استقرار حکومت و تضمین آن با ترویج مدل اعتراضات مدنی تعبیر می‌کنند. در حالی که از این بعد مسئله غافلند که حتی از ماهیت خشونت‌آمیز برخی از این تجمعات (نه در این مورد خاص) در سال‌های اخیر بگذریم که تشابه چندانی با الگوی اعتراض مدنی ندارد، خشونت بی‌سابقه دولت‌های غربی در مواجهه با اعتراضات و هراس آنان که منجر به استقرار مدلی از حکومت نظامی در پاریس و آوردن تانک به میادین شهر شده است، تناسبی با آنچه مدعی هستند ندارد.

۳- برخی از حامیان لیبرالیسم که صادق‌تر از سایر همفکرانشان هستند، صراحتاً اعتراضات مردم را تخطئه نموده و آن را نشانه‌ای از ظهور پوپولیسم و مقابله آن با نخبه‌گرایی عنوان می‌کنند. در همین چندروز گذشته یکی از روزنامه‌های حامی لیبرال‌های وطنی (کارگزاران سازندگی) صراحتاً عنوان پوپولیسم را برای جنبش اعتراضی مردم فرانسه برگزید. همین روزنامه دو سال گذشته پس از پیروزی مکرون در فرانسه، وی را «اوبامای فرانسه» و مصلح این کشور لقب داد و اکنون طبیعی است از جنبش مردم علیه او ناراضی باشد. در تعابیر این طیف نتیجه اعتراضات مردم فرانسه تقویت پوپولیسم است و پوپولیسم یعنی همان ترامپیسم. این یعنی تکرار همان ادعای ترامپ که نوشت: «معترضین فرانسوی مرا می‌خواهند»، اما این بار از حلق روشنفکر لیبرال ایرانی.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر