مجموعه تلویزیونی «مینو» که این شبها از شبکه سوم سیما پخش میشود موفق شده تصویری باورپذیر از روزهای دهه ۶۰ و حال و هوای اجتماعی آن روزها خلق کند.
مجموعه «مینو» به کارگردانی امیر مهدی پوروزیری در قالب یک مثلث عاشقانه (عزیز، مینو و رضا) نگاهی دارد به روزهای آغازین جنگ تحمیلی و سالهای پر تنش و پر آشوب جنوب. نویسندگان به خوبی یک درام عاشقانه پر احساس را با فضای اجتماعی گره زدهاند، آن هم در شرایطی که جامعه امروز هم مانند آن روزها درگیر خطرها و دسیسههای خارجی است. بخشی از جذابیت مجموعه به فضای عاشقانه آن است که از همان قسمت اول، برای مخاطب روشن میشود. رضا (عباس غزالی) و مینو (مهدیه نساج) با وجود علاقهای که به یکدیگر دارند، موانعی بسیار برای ازدواج بر سر راه خود میبینند. ماجرای قدیمی بین پدرشان، عاملی است که پیوند آنها را به تأخیر انداخته است. ورود عزیز به داستان بعد دیگری میدهد. او قرار است آرامش زندگی رضا و مینو و خرمشهر را به آشوب تبدیل کند. یکی از امتیازهای اصلی مجموعه فضای باورپذیری است که از دهه ۶۰ و خرمشهر آن روزها خلق کرده است. فضاهای داخلی و خارجی به خوبی و با سلیقه طراحی شده و طراحی لباس و صحنه قابل توجه است. کمتر عنصری است که به چشم بیاید و ذهن مخاطب را از قصه دور کند.
حضور عباس غزالی در نقش اصلی یک مجموعه پس از مدتها، جذابیت بعدی «مینو» برای تماشاست. غزالی از آن دست بازیگرانی است که حضورش در یک نقش آن را تماشایی میکند. در «مینو» او نقش یک عاشق آرام در عین حال مستقل و مقتدر را بازی میکند؛ نقشی که از پرسوناژش دور است، اغلب او را در نقش جوان عاصی و با بازی برونگرایانه به یاد میآوریم، اما او در این نقش و در فضای رئال پذیرفتنی و دوست داشتنی است؛ عاشقی که قطعاً در مسیر داستان تبدیل به شخصیتی قویتر خواهد شد. نام مینو میتواند یک نشانه و نماد باشد؛ کنایهای از یک عشق آسمانی و حتی اشارهای به وطن که همچون بهشت، مأمن امن و آرامش است. بازیگران نقشهای مکمل به ویژه زوج محمود پاک نیت و پروانه معصومی باورپذیر و واقعی بازی میکنند. فضایی که کارگردان مد نظر داشته به زندگی بسیاری نزدیک است، این جنس نگاه در بازی پاک نیت و معصومی و روابطشان که آمیختهای از مهر و تنش است متبلور شده و به قصه، رنگ داده است.
اگر در سالهای گذشته، روایت قصههای مربوط به سالهای جنگ بسیار سخت و گاه ناممکن میشد با سریالهایی از جنس «مینو» میتوان امیدوار بود که فضای تازهای در این ژانر به وجود بیاید؛ فضایی که فقط روی روابط انسانی متمرکز نیست، علاوه بر نمایش حال و عواطف مردمی که در آن روزها زندگی میکردند، به موضوعهای اجتماعی اطراف آنها از جمله وقوع جنگ، خیانت و... هم اشاره دارد. مجموعههایی شبیه «مینو» یا «کیمیا» (که البته ضعیفتر از «مینو» بود) تلاش میکنند وجوه تصویری آن دوران را هم بازسازی کنند. لباسها، معماری، اتومبیلها و جزئیات صحنه و... این مشق کردنها به هر حال نتیجه خواهد داد و از نظر ساختار تصویری، دکور و وسایل صحنه به خلق نمونههایی دست خواهیم یافت که به واقعیت آن روزها نزدیکتر باشند.
نمیشود به مجموعه «مینو» اشاره کرد و یک نکته مهم را از نظر دور داشت؛ اینکه نام یک کاراکتر زن روی مجموعهای با حال و هوای جنگ است، این یک امتیاز محسوب میشود. نقش مهم زنان در سالهای دفاع در ادبیات داستانی و دنیای تصویر، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ساخت آثاری با مهر زنان و تاثیر جنگ بر زندگی فردی و اجتماعی آنها، ادای دین به قشری است که معمولاً در جهان جنگی نیفروختهاند، پیامآور صبح و نیکی بودهاند، اما درگیر بازیهای مردانه شدهاند. گیلانه (گیلانه)، الفت (شیار ۱۴۳)، مینو (برج مینو) و... تصاویری پراکنده از زنانی هستند که زندگیشان با جنگ گره خورده است. مینو در «مینو» قرار است یک قرائت تازه باشد از بانوانی که جوانی و عشق را در همنشینی با جنگ، به گونهای دیگر تجربه کردند. ترانه تیتراژ پایانی سریال «مینو» با اجرای پراحساس مازیار فلاحی در ذهن میماند و حتی سالها پس از پایان این مجموعه بسیار شنیده خواهد شد و عشق مینو و رضا را به یاد میآورد.