کد خبر: 941704
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۷ - ۰۲:۴۹
خاطره‌ای از عملیات کربلای ۵ در گفت‌وگوی «جوان» با یکی از رزمندگان حاضر در این عملیات
منور‌ها هنوز در آسمان جولان می‌دادند و مسلسل‌ها همچنان کانال را شخم می‌زدند، اما سیاهپوشان غواص مردانه به داخل آتش می‌زدند و برخی نیز توانستند از آن عبور کنند
غلامحسین بهبودی
سرویس پایداری جوان آنلاین: رضا محمدی یکی از بسیجی‌های گردان حضرت علی‌اکبر (ع) از لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) بود که همراه این گردان وارد عملیات کربلای ۵ شد. رزمندگان تهرانی به یاد دارند گردان علی‌اکبر در کربلای ۵ حماسه بسیاری خلق کرد. خاطره ورود غواصان علی اکبر به کانال ماهی را از زبان محمدی می‌خوانیم.

گروهان غواص

در کربلای ۵ مأموریت غواصان گردان خط‌شکن حضرت علی‌اکبر (ع) ورود به کانال ماهی و عبور از آن بود. همان اولین ساعاتی که عملیات شروع شد، به آب زدیم. سرما به قدری بود که مغز استخوانم تیر کشید. در آموزشی می‌گفتند وقتی یک لایه آب زیر لباس غواصی قرار گرفت، با گرمای تنتان، آب هم گرم می‌شود. آن شب، اما هر چه منتظر ماندم، از سرما چیزی که کم نشد، بیشتر هم شد! ما باید در سکوت به طرف خط دشمن می‌رفتیم. ناگهان درگیری از این طرف و آن طرف شروع شد و همه جا را آتش فرا گرفت.

مسلسل و آب

عراقی‌ها مسلسل‌ها را روی آب قفل کرده بودند و به ردیف رگبار می‌بستند. انگار می‌خواستند شخم بزنند و بذر مرگ بکارند. منور‌ها در آسمان جولان می‌دادند و همه جا را مثل روز روشن کرده بودند. وقتی یک گلوله انفجاری مثل توپ یا خمپاره روی آب منفجر می‌شد، ترکش‌هایش مثل نقل و نبات به اطراف پراکنده می‌شد. سرمان را داخل آب فرو می‌بردیم، اما داغی گلوله‌ها و ترکش‌ها در آب هم خودش را نشان می‌داد. اینجا من صحنه‌های عجیبی دیدم. آتش بود و گلوله و خون. شدت درگیری به حدی بود که هر لحظه یکی از بچه‌ها کشته یا مجروح می‌شد. من مردی را دیدم که وقتی ترکشی سرش را شکافت آن را بست و باز پیش رفت. جلوتر دوباره سرش ترکش خورد و باز پیش رفت.

در لحظاتی دشمن به قدری در شلیک افراط می‌کرد که به جای آب، آتش می‌دیدیم. اینجا دیگر سکوت غواص‌ها معنا نداشت. گلوله می‌خورد و دو دست غواصی را قلم می‌کرد. سرش زیر آب می‌رفت و در حالت روانی پیش آمده، ناخواسته فریاد می‌زد و کمک می‌خواست. انفجار پشت انفجار و گلوله پشت گلوله آنقدر این طرف و آن طرفم می‌خورد که گیج شده بودم. نمی‌دانستم چکار باید کنم. پیش بروم یا به کنار دستی‌ام که داشت در آب فرو می‌رفت کمک کنم.

گرمای دلنشین

در یک لحظه احساس کردم بدنم گرم شد. گرمایی دلنشین. داشت از این وضعیت خوشم می‌آمد که دیدم دست چپم سنگین شد. دیگر از مغزم دستور نمی‌گرفت! کتفم هم شروع کرد به درد گرفتن و تیر کشیدن. زیر نور یک منور سوراخ کوچکی را دیدم که روی لباسم در ناحیه کتف ایجاد شده بود و قلپ قلپ از آن خون بیرون می‌زد. گرمای تنم از خونی بود که رویم می‌ریخت! خواستم توجه نکنم ولی امکان نداشت. یک دستم از کار افتاده بود و با دست دیگر نمی‌توانستم خوب شنا کنم. از طرفی خونریزی داشت ضعیفم می‌کرد. باید برمی‌گشتم و در راه هر مجروح بدحالی را که می‌دیدم با خودم به عقب منتقل می‌کردم. دیدم یک غواص سرش داخل آب است. به طرفش رفتم. شانه‌اش را گرفتم و از چیزی که دیدم جا خوردم. بنده خدا اصلاً سر نداشت. ترکش بزرگی سرش را کاملاً پرانده بود. رهایش کردم تا سراغ مجروحان دیگر بروم. از هر طرف فریاد کمک می‌آمد. در احادیث داریم کسی که در آب شهید شود اجرش بیشتر است. آن شب حکمت این حدیث را به خوبی درک کردم.

سرخ و زرد

تعداد مجروحان زیاد بود. آنقدر که نمی‌دانستم به چه کسی کمک کنم. دیدم یکی از بچه‌ها که خودش هم از سرش خون جاری است، یک مجروح بدحال را گرفته است و به زور شنا می‌کند. به کمکش رفتم و به هر زحمتی بود آن بنده خدا را به ساحل رساندیم. دیگر رمقی برایم باقی نمانده بود. برگشتم و کانال را نگاه نکردم. آب سرخ، سیاه و زرد بود. منور‌ها هنوز در آسمان جولان می‌دادند و مسلسل‌ها همچنان کانال را شخم می‌زدند، اما سیاهپوشان غواص مردانه به داخل آتش می‌زدند و برخی نیز توانستند از آن عبور کنند. آن شب گروهان غواص نتوانست در مأموریت محوله موفقیتی کسب کند، اما بچه‌های آبی خاکی گردان از محور دیگری وارد عمل شدند و بسیار هم موفق عمل کردند. لشکر ۱۰ توانست منطقه پنج ضلعی را که مملو از استحکامات بود آزاد کند. بعد‌ها که از بیمارستان مرخص شدم، هر کدام از نیرو‌های لشکر که من را می‌دید، از شجاعت بچه‌های علی اکبر (ع) تمجید می‌کرد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار