چاپ کتابهای درسی مدارس به همان شکل و هیئت و محتوا در مؤسسههای آموزشی و وادارکردن بچهها به خرید این کتابها از سوی معلمان و یادگاری و تمیز نگهداشتن کتابهای چاپی وزارت آموزش و پرورش! یکی دیگر از بلایایی است که پولپرستی مؤسسههای آموزشی و همان مافیای پنهان بر سر نظام تعلیمی ما میآورد.
آموزش و پرورش غیررسمی در سه دهه گذشته چنان قوتی گرفته که عملاً آموزش و پرورش رسمی کشور را بلعیده است و حتی اگر به آمار و ارقام دسترسی نداشتهباشیم و ارقام غیررسمی را هم نادیده بگیریم و صرفاً به دیدهها، تجارب و گزارشهای میدانی اکتفا کنیم، نشانههای روشن این فاجعه دیدهمیشود.
آیا در اینباره تردید داریم که آموزشوپرورش رسمی در کشور، مرجع سیاستگذاری، تولید و انتشار متون آموزشی و محتوای کتابهای درسی است و مطابق با قوانین جاری کشور نمیتواند و نباید استقلال خود و مسئولیتهایش را در این زمینه به مؤسسات خصوصی تفویض و واگذار کند؟
آیا این انتظار عجیب و غریبی است که مدارس باید با کتابهای آموزش و پرورش رسمی کشور اداره شود و این کتابها برای آموزش دانشآموزان ملاک و معیار باشند؟
به عنوان مثال وقتی کتاب ریاضی مقاطع دبستان از سوی آموزش و پرورش چاپ و توزیع میشود، این به آن معناست که دانشآموز پایتختنشین به عنوان متن مرجع به همان محتوایی دسترسی خواهد داشت که دانشآموز سیستان و بلوچستانی.
منشأ چنین نگرشی هم به رایگان بودن آموزش و پرورش در کشور برمیگردد. مطابق قانون اساسی که متأثر از جهتگیریهای کلی کشور است، قرار بر این بوده و است که استعدادهای این کشور به خاطر فقر و مشکلات معیشتی از تحصیل خوب باز نمانند، با این نگرش آموزش و پرورش کتابهای آموزشی خود را با حداقل قیمت در سراسر کشور توزیع میکند.
اما کلاه گشادی که امروز بر سر ما رفته، این است که برخی ضرورتهای بنیادین از جمله آموزش و پرورش مستقل و قدرتمند روی کاغذ و در قالب قوانین و بخشنامهها یک صورت و هیئتی دارد، اما در عمل، صورت و هیئت دیگری یافتهاند.
قرار بود نظام آموزش و پرورش رسمی کشور، اصل باشد و آموزش و پرورش غیررسمی ـ مؤسسات کنکور و انتشارات کتابهای کمکآموزشی ـ در بهترین حالت به عنوان یک فضای مکمل، تقویتی و فرعی با حجم مشخص، قابل نظارت و به مراتب کوچکتر از حجم آموزش رسمی در کنار آموزش و پرورش کشور فعالیت کند، اما امروز با تأسف جای اصل و فرع عوض شدهاست. چه کسی باید از چه کسی مجوز بگیرد؟ ظاهراً و روی کاغذ، آموزش و پرورش غیررسمی از آموزش و پرورش رسمی مجوز میگیرد، اما وقتی واکاوی میکنیم، نظام آموزشی کشور در حال فروختن روح خود به مؤسساتی است که به آموزش صرفاً از پنجره انتفاع شخصی و چرخش مالی نگاه میکنند، بنابراین طبیعی است شأن آموزش به تست و محفوظات فروکاسته شود. از آنسو مؤسسات مذکور از همه چالشها و شکافها در کشور در جهت رشد خود بهره میبرند، امروز میبینیم آموزش و پرورش غیررسمی، معلمان برتر و خوب را جذب و به نوعی استثمار میکند و درونمایه آموزش را از واکاوی، تفکر چندلایه و قدرت حل مسئله به سمت صوری و تستی کردن محتوای آموزش میکشاند.
مشاهدات میدانی و گزارشهای والدین نشان میدهد که مؤسسات غیررسمی آموزشی در کشور برای مدارس، معلمان و به تبع آن اولیا و دانشآموزان تعیینتکلیف میکنند. اگر چه نوع رابطه آنها با هر کدام از این اضلاع میتواند متفاوت باشد و منافعی در این میان رد و بدل شود، اما در نهایت این وضعیت برای امروز و آینده آموزش و پرورش فاجعهبار خواهد بود. امروز برخی از معلمان مدارس کشور با کدام منطق به والدین دانشآموزان میگویند بروید معادل کتابهای درسی را از فلان مؤسسه آموزشی بخرید و کتابهای خود را یادگاری نگه دارید؟! و این همه در حالی است که انتشارات آن مؤسسه، کتاب خود را عیناً از روی کتاب درسی دانشآموز کپی کرده و فقط فضای بیشتری برای حل مسئله گذاشتهاست. با این تفاصیل آیا نباید اینجا محل سؤال باشد که اساساً فلسفه چاپ و انتشار این نوع کتابها چیست؟ جز اینکه فقط قیمت یک کتاب از کتب این مؤسسات به اصطلاح آموزشی، معادل دو برابر قیمت کل کتابهایی است که دانشآموز از آموزش و پرورش رسمی کشور دریافت کردهاست؟
امروز در شرایطی که اقتصاد کلان و خرد کشور ما بیش از همیشه به سیاستهای انضباط مالی نیاز دارد و حواس دستگاههای رسمی کشور باید بر این امر متمرکز باشد که هزینههای غیرضرور زیرلفافه آموزش به خانوادهها تحمیل نشود، آموزش و پرورش کشور اجازه میدهد که این نوع مؤسسات، گردش مالی چندهزار میلیاردی خود را با دست کردن در جیب خانوادهها تأمین و قطعه دیگری از پازل بیعدالتی آموزشی را تکمیل کنند.