کد خبر: 1223148
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۳:۲۰
«نظری بر بایسته‌های تبلیغ دینی در مقطع کنونی» در گفت و شنود با آیت‌الله سید جعفر سیدان
برای اینکه انسان علمش را به دیگری منتقل کند، خصلت «حلم» کمک بسیاری خواهد کرد. در تبلیغ که همان انتقال علم به دیگران است، باید از حلم، خویشتنداری، صبور بودن، سریعاً عصبانی نشدن و بد برخورد نکردن استفاده کرد. بسیار دیده شده که افرادی از نظر علمی، صحبتشان چندان فوق‌العاده نبوده، ولی از نظر برخورد، کاملاً رعایت حلم، خویشتنداری و برخورد خوب را داشته و به همین دلیل هم موفق بوده اند
محمدرضا کائینی
جوان آنلاین: در مقطع کنونی تبلیغ معارف دینی برای قشر جوان به یک چالش مبدل شده است. این امر می‌طلبد که متولیان امر، در این باره بازاندیشی کنند و بایسته‌های موضوع را، مورد خوانش و تحلیل مجدد قرار دهند. در گفت و شنود پی آمده، این مقوله توسط اندیشمند نامور معاصر، حضرت آیت‌الله سید جعفر سیدان مورد بررسی قرار گرفته است. ایشان از شارحان پرآوازه مکتب معارفی خراسان و علمای طراز اول شهر مقدس مشهد به شمار می‌رود و تاکنون تألیفات فراوانی را در حوزه اعتقادی به علاقمندان عرضه داشته است. 
 
در دوره‌ای به سر می‌بریم که تبلیغ معارف دینی به لحاظ شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی موجود، دقت‌ها و بازاندیشی‌های جدیدی را می‌طلبد و مبلغان نیز به این نکات، باید توجهی ویژه مبذول کنند. جنابعالی به عنوان شخصیتی که سخنرانی‌های تبلیغی فراوانی داشته اید و همچنین به عنوان یکی از علما و شارحان مقولات اعتقادی، در این باره توجه به چه نکاتی را توصیه می‌کنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین (ع) و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین. سؤالی که فرمودید، این است که در شرایطی که با اختلاف انظار و مسائل مختلف فرهنگی، اجتماعی اخلاقی و مسائل مهم اقتصادی، کار تبلیغ یک مبلغ دینی مشکل شده به نظر حقیر چه نکاتی از جنبه علمی و اخلاقی باید مورد توجه قرار گیرد. فکر می‌کنم که مسائل مختلفی هستند، که باید رعایت شوند. از جمله مسئله اول: برخورداری از اطلاعات صحیح و کافی، در ارتباط با مسائل دینی که قرار است تبلیغ کنند. آن هم در حدی که در فهم خود مطلب و اطلاع نسبت به مطالب مربوطه، ضعیف نباشد که اگر باشد، در بسیاری از موارد که بخواهد تبلیغ کند، ضررش از نفعش بیشتر است! باید مبلغ توانمند، قوی و وارد باشد. حالا اگر در سطح تخصص و بسیار بالا نباشد، ولی از قوت خوبی برخوردار باشد. مسئله دوم: در رفتار با افراد و در جریان تبلیغ سعی کند که از این حدیث شریف و کوتاه غفلت نکند: «نعم وزیر العلم، الحلم». حلم کمک بسیار خواهد کرد، برای اینکه انسان علمش را به دیگری منتقل کند. در تبلیغ که همان انتقال علم به دیگران است، باید از حلم، خویشتنداری، صبور بودن، سریعاً عصبانی نشدن و بد برخورد نکردن استفاده کرد. بسیار دیده شده افرادی که از نظر علمی صحبت‌شان چندان فوق‌العاده نبوده، ولی از نظر برخورد، کاملاً رعایت حلم را کرده و مراقبت بر خویشتنداری و برخورد خوب را داشته و در نتیجه موفق بوده‌اند. از سوی دیگر گاهی افرادی از نظر قدرت علمی در سطحی مطلوب بوده‌اند، اما این حوصله را نداشته‌اند و موفق نبوده‌اند. بنده ضرورت این نکته را در تجربه‌های متعدد حس کرده‌ام که بسیار به تفهیم مطالب کمک کرده است. پیش آمده که فردی از فرد دیگر سؤال کرده و پرسشگر از ابتدا، خیلی تند برخورد کرده و در همان آغاز گفته: از اول بدانید که من چه کسی هستم و شما دارید با چه کسی صحبت می‌کنید، من خدایی را که شما بدان معتقدید، میرانده‌ام! مخاطب هم به‌جای اینکه تند برخورد کند، یا بی‌اعتنایی کند یا به او بفهماند که بلند شو، با تبسم در مقابلش گفته بود: «من احتمال می‌دهم آن خدایی را که شما میرانده‌ای، من هم میرانده باشم، شما خدا را اشتباه فهمیده‌اید، لذا آن را میرانده اید!... بعد از حدود نیم ساعت صحبت، مدعی آرام شده و شروع به عذرخواهی و در بغل گرفتنِ طرف بحث و اظهارِ اینکه بسیار خوشوقتم که چنین شد و چنان شد، کرده است. 
 
ظاهراً این تجربه شخصی جنابعالی است. مربوط به داخل کشور است یا خارج؟
در ایران بود، ضمن اینکه این قضیه تجربه چه کسی بوده، چندان مهم نیست. در هر حال، مشاهدات هم این معنا را نشان داده است. مورد دیگر، این صحبت مربوط به ۲۶، ۲۵ سال قبل است. از بنده‌خدایی دعوت شده بود که برای عده‌ای از دبیران صحبت کند. جلسه در حدود یک هفته، تداوم داشت. دبیران هم، از بخش‌های مختلف کشور آمده بودند. یک نفر به این آقایی که قرار بود صحبت کند و در واقع تعلیم‌دهنده جمع بود، گفت: آقایی در جمع ما هست که خیلی بدخُلق است، اگر آمد که با شما برخورد کند، مواظب باشید! باز هم تأکید می‌کنم که این فرد، خیلی تند، بدخلق و ناراحت است. با این همه گوینده دید که بعد از چند روز، همان فرد مورد توصیف جلو آمد و با لهجه خودش گفت: «آقا! من کخ ندارم که حرف‌های بد بزنم، همه مثل تو خوش‌خلق باشند، نوکرشان هم هستم، آمده‌ام تشکر کنم!». به همین دلیل گفته‌اند: «نعم وزیر العلم الحلم.» 
 
و ضرورت سوم؟
 مسئله سوم این است که در طرح مسائل و صحبت‌ها، منصف باشد و اگر طرف سخن خوبی هم گفت، بپذیرد. اینگونه نباشد که بگوید، چون کسی در مقابل من قرار گرفته، باید سخنان خوب را هم نادیده بگیرم. این امر به یک معنا، از پیامد‌های همان حلمی است که به آن اشاره کردم. مبلغ باید بنگرد که اگر مخاطب سخن درستی گفته، مورد قبول قرار دهد و بعد گفتگو ادامه پیدا کند. یکی دیگر از فروع حلم، این است که سخنان مخاطب را دقیق گوش کند و مستمع خوبی برای او باشد. این را از روی تجربه‌های خودم عرض می‌کنم که حتی اگر بشود مطلبی را که او گفته، بازگو کنیم و از او بپرسیم که: آیا درست فهمیده‌ایم یا نه؟ آیا نکته‌ای بوده که نفهمیده باشیم؟ خاصیت زیادی دارد. اول اینکه تواضعِ ما را نشان می‌دهد و روی مخاطب تأثیر می‌گذارد. علاوه بر این او در ضمن صحبت، دیگر نمی‌تواند بگوید که شما مطالب مرا نفهمیده‌اید. مبلغ مطلب را خوب برای او بازگو کند و از او اقرار بگیرد که گفته او همین است. چهارم: اگر مبلغ دید که طرف در حد فهمیدن مطلب نیست، خودش را چندان اذیت نکند! در حدی که مناسب است، صحبت را انجام دهد و بعد دیگر خیلی خودش را معطل نکند. به عبارت دیگر در محاجه باکسی که زمینه‌اش را ندارد، کار را به لجاج و عناد نکشد که معمولاً جز اینکه ناراحتی ایجاد شود، فایده‌ای نخواهد داشت. بنابراین و در جمع بندی باید تأکید کنم، باید مبلغ در دانستن و القای مطالب قوی باشد، از حلم غفلت نکند، تا می‌تواند برخورد نیک داشته باشد. خاطرش باشد که: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن» (فصلت/ ۳۴). بعد هم می‌فرماید: «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیم». این حالت را داشته باشد. تجربه فراوان هم در این زمینه نشان داده است که حلم نتایج بسیار ارزنده‌ای خواهد داشت. در صورتی هم که طرف حال لجاج دارد، خودش را خیلی معطل نکند و از این آیه شریفه هم غفلت نشود که: «وَ لَوْ عَلِمَ اللهُ فیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ» (انفال/ آیه ۲۳.)
این خاطره، مربوط به ۶۰، ۵۰ سال قبل است. در آن دوره، در تهران منبر می‌رفتم. دو سه نفری از اهل علم ایستاده بودیم و حرف می‌زدیم و غم امت و جوان‌ها را می‌خوردیم که چه برنامه‌هایی داشته باشند بهتر است. یک رفیق بازاری داشتیم که خیلی فهمیده بود و من نکات زیادی را از او یاد گرفتم. رسید و پرسید: «مشکل ندارد من در کنارتان بایستم؟» گفتم: «نه.» فهمید که داریم دغدغه‌هایمان را مطرح می‌کنیم. گفت: «خیلی خوب است، کار خودتان را بکنید: «وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، ولی این آیه هم یادتان نرود که: «وَ لَوْ عَلِمَ اللهُ فیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ»، اگر خیری برایشان باشد، خدا هر طوری که باشد، مطلب را به آن‌ها می‌رساند. اگر دیدید حالت بی‌جهت عناد و عصیان دارد، خودتان را معطل نکنید....» تذکر بسیار خوبی بود. 
 
جنابعالی در دهه‌های اخیر و با رویکرد خودتان، از شاخص‌ترین پاسخگویان به شبهات اعتقادی بوده‌اید. جلسات و آثارتان، شاهدی بر این مدعاست. از سوی دیگر اکنون در شرایطی هستیم که طراحی و اشاعه شبهات دینی و اعتقادی، در دستور کار معاندان و بدخواهانِ دین و مذهب قرار گرفته است. از منظر شما حوزه‌های علمیه و نهاد‌های مربوطه در حال حاضر، در رصد شبهات و پاسخگویی به آنها، چقدر موفق بوده اند؟ 
متأسفانه در این باره، شرایط مطلوبی وجود ندارد. شبهات بسیار و پاسخگو‌ها کم هستند. آن‌هایی هم که قدرتش را داشته باشند، ورود و خروجشان به مطالب چندان مناسب نیست. درنتیجه و به نسبت نیاز، پاسخگویان به شبهات بسیار کم هستند. در حالی که اگر افرادی به معارف قرآن و اهل بیت (ع) تسلط داشته باشند به راحتی می‌توانند موارد زیادی از شبهات بازطرح شده را پیدا کنند که در صدر اسلام هم مطرح بوده‌اند و اولیای دین به آن‌ها پاسخ گفته‌اند. به نظر بنده اگر عناصر صالح و دلسوز دین، هر چه بیشتر و بهتر به این عرصه ورود پیدا کنند و وقت بگذارند و فوق همه اینها، با کمال تضرع از خدا درخواست کنند که کمک و عنایت کند، مفید و اثربخش خواهد بود. در این عرصه، از دعا برای کمک و عنایت ائمه معصومین (ع) هم غفلت نشود. همانطور که به اجمال اشاره کردم، احاطه بر بیانات معصومین (ع) اصل بسیار مهمی است. در حدیثی از حضرت رضا (ع) دیدم که اگر سخنان ما را بگویید، چون با فطرت مردم سازگار است، قبول می‌کنند. مطالب ما را یاد بگیرید، در این‌صورت با هر کسی که بحث کنید، پیروز هستید... واقعاً هم همین طور است و البته در ضمن استمداد از خداوند متعال و عنایات الهی. در ابتدای ورود به بحث، نباید از دعا به محضر پروردگار و توسل به محضر اهل‌بیت معصومین (ع) غفلت شود و با صلواتی، آیت‌الکرسی خواندنی، از خدا و ائمه معصومین (ع) استمداد طلبید که عنایت کنند. انسان خیلی وقت‌ها و به خودی خود متوجه می‌شود که دارد مورد توجه و کمک خدا قرار می‌گیرد. 
 
جنابعالی در ادوار گوناگون فعالیت علمی، با جوانان ارتباط نزدیکی داشته‌اید. این ارتباط هم اینک ادامه دارد. از نظر شما و غیر از بایسته‌های عام تبلیغ دینی که مورد اشاره قرار گرفت، طریقه صحیح انتقال مفاهیم به جوانان کدام است؟
در ابتدا، رفتار دوستانه بسیار مهم است. برای من بار‌ها اتفاق افتاده، آقای جوانی در جمعی پیش آمده و با محبت زیادی با من رفتار کرده است. تعجب کرده‌ام که چرا اینقدر دارد محبت می‌کند. یکی از آن‌ها می‌گفت: عید غدیر بود و پدرم می‌خواست به خانه شما بیاید. من بچه بودم و به من گفت تو هم بیا. گفتم: کسی به من اعتنایی نمی‌کند. بالاخره راضی شدم و آمدم و شما به من محبت کردید و حالم را پرسیدید و گفتید: خوش آمدی. می‌گفت: این رفتار خوب شما، از بچگی در ذهنم مانده بود و لذا به خودم گفتم که هر وقت که شما را ببینم، تشکر کنم. این‌ها تأثیرات خودش را می‌گذارد. در مورد استعانت از خدا در گفتگو با جوانان، بازگویی این داستان که مربوط به حدود ۶۰ سال پیش است، مناسب به نظر می‌رسد: در صحن رضوی (ع)، زیر نقارخانه، یک راهرو هست که آن روز‌ها در دو طرفش مغازه بود. اخوی بنده، در آنجا مغازه‌ای داشت. پیرمردی هم با اخوی رفیق و در همان جا بود. پسرش مهندس و کاملاً با دین زاویه گرفته بود. این پدر به من گفت: «اگر به طور اتفاقی پسر من به اینجا آمد که از من خبر بگیرد و تو هم بودی، یک کمی درباره دین با او صحبت کن». گفتم: «باشد». یک روز آنجا بودم که این آقای مهندس آمد. خواستم سر صحبت را باز کنم که به من گفت: «آقای سیدان! از دین با من حرف نزن که اصلاً حوصله‌اش را ندارم، من فهمیده‌ام چه شکلی پول دربیاورم و چه جوری خوش باشم، من چه کار دارم که خدا هست یا نیست؟ قیامتی هست یا نیست؟ فقط برایم کافی است که زندگی خوشی داشته باشم و فهمیده‌ام که چه کار کنم. اصلاً صحبت از دین نکن!». خلاصه کار را تمام کرد! اینکه می‌گویم خدا کمک می‌کند، در اینجاهاست. در آنجا هم توسلی داشتم که به کمکم آمد. الان هم موقعی که می‌خواهم صحبت کنم، یک حمد و قل هوالله برای مرحوم علامه مجلسی و مرحوم محدث قمی می‌خوانم و به روح آن‌ها هدیه می‌کنم... 
 
چرا این بزرگان را انتخاب کرده‌اید؟
از باب اینکه در تبیین معارف دین، خیلی زحمت کشیده‌اند. به هرحال به آن آقای مهندس گفتم: «در حد یک دقیقه می‌توانم حرف بزنم و یک سؤال بپرسم؟» گفت: «اگر در حد یک دقیقه است، عیبی ندارد». گفتم: «شما بچه شیعه هستید؟» گفت: «بله». گفتم: «می‌دانی خدایی که شیعه می‌گوید، چه خصوصیاتی دارد؟ می‌گویی قبولش نداری، ولی می‌دانی که عالم، حکیم، دانا و مهربان است؟». گفت: «بله، اینطور می‌گویند!». گفتم: «عیب ندارد، بحث کنیم تا معلوم شود که همه این‌ها هست یا نه؟ که اگر نبود راحت به کار خودت ادامه دهی؟ ولی اگر بود، خودت تصمیم بگیر». به فضل الهی، مسیر صحبت باز شد. از قبل، اصلاً در ذهنم نبود که بگویم یک دقیقه به من وقت بده، ولی خدا کمک کرد. این مسئله زیاد تجربه شده است. در هر حال نکته مهم این است که خدا نیت خالص بدهد و از خود او استمداد شود. هر چه بیشتر با محبت رفتار شود و طرف اگر تند شد، انسان حتی‌المقدور عصبانی نشود، مفیدتر خواهد بود. جز در موارد استثنایی که چاره‌ای نیست و می‌بینید طرف خیلی شلوغ می‌کند! در آنجا و استثنائاً، باید تشری زد و کاری کرد. از مناظره‌های ائمه (ع)، باید نکاتی را که می‌شود برای گفتگو و رفع شبهات استفاده کرد، را مورد توجه قرار داد. به عنوان نمونه، جمعی بودند که می‌خواستند با حضرت رضا (ع) بحث کنند. حضرت فرمودند: بین خودتان یک نفر را انتخاب کنید که همه قبولش داشته باشید تا با او بحث کنم و باز اگر کسی حرفی داشت، بگوید تا نهایتاً مطلب معلوم شود. همه با هم صحبت و بحث نکنید که شلوغ نشود. نتیجه‌ای که می‌توان از این رفتار حضرت گرفت، این است که باید نظم را حفظ کرد که با شلوغ کردن و قیل‌وقال بیهوده، کار بی‌نتیجه نماند. البته که بخشی از ورود و خروج ائمه (ع) به بحث‌ها، متکی به معجزه است که خارج از بحث ماست، ولی از مناظره‌های آن‌ها می‌توان نکات زیادی آموخت. 
یک بار مأمون عده زیادی از متکلمان را جمع کرده بود و به امام رضا (ع) گفت که دوست دارم با هم بحث کنید. مهم‌ترین فرد نیز برای بحث با امام انتخاب شد. او وارد بحث شد و خیلی زیرکانه و عوام‌فریبانه گفت: «بحث مهم ما بحث خلافت است، چرا شما به دنبال کسی حرکت می‌کنید که جامعه به حرفش گوش نکرد و مردم او را نپذیرفتند و کسی را که مردم پذیرفتند، دنبالش نیستید؟» - یعنی مردم حضرت امیر (ع) را نپذیرفتند و دیگرانی را در مقابل ایشان پذیرفتند- چرا شما لج می‌کنید؟ و همان کسی را که مردم و جامعه قبول کرده‌اند، نمی‌پذیرید؟ شما هم بیایید همان کسی را قبول کنید که مردم قبول کرده‌اند. چرا این کار را می‌کنید؟... در این حرف، هم عوام‌فریبی هست، هم دست بر روی دردِ طرف مقابل نهادن! حضرت در پاسخ به او فرمودند: یک سؤال از تو دارم، اگر کسی راستگویی را تکذیب کند یا دروغگویی را تصدیق کند، چه جور آدمی است؟ جواب روشن است، هر دو بد است، اما طرف جواب نداد. مأمون از آن فردِ منتخب پرسید: «چرا حرف نمی‌زنی؟» بعد از حضرت پرسید: «این چرا حرف نمی‌زند؟» حضرت فرمود: «تا آخرش را خواند که چه می‌خواهم بگویم و می‌داند که محکوم است، لذا ساکت است که شاید حرف به شکل دیگری مطرح شود.» سپس توضیح دادند: همه قبول دارند که کسی را که به خلافت انتخاب کردند، گفت: من از همه شما بهتر نیستم و اگر دیدید اشتباه کردم، مانعِ من شوید. آیا او راست گفته یا دروغ؟ اگر راست گفته که من از همه شما بهتر نیستم، پس چرا خلیفه شده است؟ و شما هم آدمی را که راست گفته که من بهتر از همه نیستم وطبعاً نمی‌توانسته خلیفه باشد، تکذیب کرده و گفته‌اید از همه بهتر هستید و باید خلیفه باشید؟ اگر هم دروغ گفته، شما یک دروغگو را تصدیق کرده‌اید، در این صورت هم او بد است، هم شما بد هستید». لطف قضیه اینجاست که حضرت علاوه بر پاسخ، خود طرف را هم کوبیدند! مأمون گفت: «کسی تا به حال به این شکل استدلال نکرده، بعد از این هم نخواهد کرد!». در هر حال انس با بیانات معصومین (ع)، در ورود و خروج از مناظره‌ها و احتجاجات، بصیرت و توانمندی فرد را افزایش می‌دهد، ضمن اینکه پاسخ به بسیاری از شبهات قدیمی را هم به وی خواهد داد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار