64 سال پيش در چنين روزهايي، دكتر سيدحسين فاطمي معاون و از اعضاي كابينه دكتر محمد مصدق در مراسم سالگرد محمد مسعود در گورستان ظهيرالدوله تهران، توسط محمد مهدي عبدخدايي از اعضاي فدائيان اسلام مورد حمله قرار گرفت. در طول مدتي كه از اين رويداد ميگذرد، تحليلهاي متفاوت و متضادي درباره اين رخداد صورت گرفته و البته اطلاعاتي جديد نيز در اين باره منتشر شده است. از جمله آنها تصاويري است كه از كيف دستي دكتر فاطمي نشر يافته و نشان ميدهد كه گلوله از يك سوي كيف وارد و البته از سوي ديگر آن خارج نشده است!با اين همه و در وراي جزئيات ماجرا، خوانش زمينهها و پيامدهاي اين رويداد در تاريخچه نهضت ملي از اهميتي درخور برخوردار است. مقال پيش روي نيز در همين راستا نگارش يافته است. اميد آنكه مقبول افتد.
***
چهار سال از ترور مبهم «محمد مسعود» روزنامهنگار عصيانگر و نامدار دهه 20 ميگذشت. مسعود در آن دوره در جبهههاي گوناگوني به رويارويي قلمي اشتغال داشت و همين امر نيز بر ابهام مرگ وي ميافزود. با اين همه بعدها اعضاي حزب توده مرگ وي را بر عهده گرفتند. در سال 1330 كه دوران اوجگيري نهضت به شمار ميرفت، دوستان و علاقهمندان وي تصميم گرفتند كه بر مزار وي در گورستان ظهيرالدوله تهران گرد هم آيند. سخنران اين مراسم «دكتر حسين فاطمي»تعيين شد كه هم خود از روزنامهنگاران روزگار خويش بود و هم عملاً نماينده دكتر محمد مصدق به شمار ميرفت.
دكتر فاطمي در آن زمان، فعالترين عضو كابينه مصدق، معاون نخستوزير و مدير مسئول روزنامه جنجالي «باختر امروز» هماهنگكننده و وابسته به جبهه ملي بود كه بيش از همه نزديكان مصدق با وي بود و مصدق در بيشتر كارها با او مشورت ميكرد.
دكتر فاطمي عامل دستگيري و ضرب و شتم فدائيان اسلام در زندان
فدائيان اسلام دكتر فاطمي را عامل اصلي دستگيري و ضرب و شتم شهيد نواب صفوي و يارانش در زندان ميدانستند. مهندس عزتالله سحابي نيز تأثير دكتر فاطمي را در بدرفتاري با فدائيان اسلام تأييد كرده و گفته است: «در دوراني كه دكتر فاطمي معاون نخستوزير بود در زندان با فدائيان اسلام بدرفتاري ميشد. به خاطر دارم روزهاي جمعه صبح پارهاي از رجال به منزل ما ميآمدند، از جمله در يكي از جمعهها مرحوم طالقاني به مهندس حسيبي اعتراض كردند كه چرا با فدائيان اسلام در زندان اينگونه رفتار ميشود؟ كار بالا گرفت و به داد و بيداد رسيد. در اين هنگام مهندس بازرگان واسطه شدند و خطاب به مهندس حسيبي گفتند: دكتر فاطمي كار درستي نميكند. آخر چرا دستور ميدهد اينقدر آنها را اذيت كنند.» (1)
اوضاع تا آنجا پيش رفت كه نواب در زندان نامهاي به آيتالله كاشاني نوشت و چنين گفت:«شما برادرانم را آزاد كنيد، مرا هم رها كنيد و بدانيد تا زماني كه شما سر كار هستيد ما ميرويم گوشهاي مينشينيم. با شما هم مخالفت نميكنيم.» به همين علت سال 1331 وقتي نواب صفوي بعد از 20 ماه از زندان آزاد شد، اعلام كرد من دوره فترت را آغاز ميكنم. (2)
«عبدخدايي» نمادي از بغض فدائيان اسلام به فاطمي
با آزادي عبدالحسين واحدي او در غياب نواب به سازماندهي امور پرداخت و جلسات سخنراني فدائيان اسلام با حرارت كلام او دوباره گرم شد. واحدي دكتر فاطمي را رابط بين دربار و مصدق ميدانست و معتقد بود اگر فاطمي از بين برود ميان شاه و مصدق اختلاف ايجاد ميشود و فدائيان اسلام نيز از اختلاف آنها سود ميبرند و نواب و خليل طهماسبي را آزاد ميكنند. در همين ايام نوجوان 15سالهاي به تشكيلات فدائيان اسلام پيوسته بود كه نواب پس از قتل كسروي مدتي را در مشهد در خانه پدرش مخفي شده بود. او از مدتها قبل در جلسههاي فدائيان اسلام شركت ميكرد تا اينكه واحدي تصميم گرفت عبدخدايي را به نواب معرفي كند. خود عبدخدايي در خاطراتش از آن روز ميگويد:«اول بار كه به ديدار مرحوم نواب رفتم همراه برادرم، محمدحسن عبدخدايي بودم. آن موقع ايشان معمم بود و در قم درس ميخواند، مرحوم نواب در زندان شماره 2 قصر زنداني بود. ديدار با نواب 10 نفر 10 نفر يا 20 نفر 20 نفر انجام ميشد و ديداركنندگان با طنين و آهنگ خاصي صلوات ميفرستادند، خيلي محكم و قرص. اينگونه صلوات فرستادن ويژه جمعيت فدائيان اسلام بود. در اين ديدار مرحوم نواب از من سؤال كرد: اسم شما چيست؟ جواب دادم: محمدمهدي عبدخدايي و پدرم شيخ غلامحسين ترك تبريزي است. مرحوم نواب به من خيلي محبت كرد. نوجواني 15 ساله بودم... نوبت ديگر كه به ملاقات نواب رفتم، ايشان به من گفت: سرباز خوب اسلام، اميدوارم مأموريتهايت را خوب انجام دهي. آن لحظه متوجه نشدم منظور ايشان چيست. يعني خوب ملتفت موضوع نشده بودم. اين ديدار يك هفته قبل از تحصن 51 نفر در زندان بود. وقتي مرحوم را ميديدم حالت چهره و چشمهايش تأثير عجيبي در من گذاشت. مرحوم نواب به من گفت: شما را براي مسئوليت بزرگي خواهم فرستاد، اطاعت كنيد. اين حرفي بود كه ايشان زد.»(3)
طولي نكشيد سيد عبدالحسين واحدي، محمدمهدي عبدخدايي را مسئول ترور دكتر فاطمي كرد و اسلحهاي را به او داد و او را راجع به اين مسئله توجيه كرد: «در بالاي اسلحه با خط خوشي روي كاغذي كه چسبانده بودند نوشته شده بود: قطع ايادي اجانب و سركوبي دشمنان اسلام و ايران اعم از روس، انگليس و امريكا. در جاي ديگري هم نوشته شده بود اجراي سريع احكام نوراني و مقدس اسلام، يعني هدف اقدامكننده روي اسلحه نوشته شده بود.»(4)
روز واقعه
تا اينكه سه روز بعد در 26 بهمن سال 1330 ساعت سهونيم بعد از ظهر محمدمهدي عبدخدايي وزير خارجه كابينه دكتر مصدق را بر سر مزار محمد مسعود در حالي كه در حال سخنراني بود، ترور كرد. با سومين ترور سياسي فدائيان اسلام صداي «اللهاكبر» بار ديگر در محافل مذهبي ـ سياسي طنينانداز شد. ضارب جوان 15، 16 سالهاي بود كه دستگير و دكتر فاطمي هم زخمي به بيمارستان منتقل و مدتي بعد مرخص شد. در همان ايام نواب در نامهاي كه به دكتر مصدق نوشت بهشدت از او به خاطر دستگيري فدائيان انتقاد كرد. با انتشار نامه شديداللحن نواب به مصدق عدهاي تمام سعي خود را ميكردند تا رابطه نواب و آيتالله كاشاني را هم به هم بزنند. به همين علت بارها جريان نفاق به اسم هواداري از فدائيان اسلام به آيتالله كاشاني حمله كردند. نواب از داخل زندان مراقب اوضاع بود و طي نامهاي از فدائيان اسلام خواست راجع به چنين اعمالي هوشيار باشند.
«هوالعزيز
برادران محترم و فرزندان اسلام و ايران با اينكه در اين روزها زياده از حد تحت فشارهاي بيجا قرار داشتيد و عصباني هستيد، معذلك اسائه ادب به ساحت حضرت آيتالله كاشاني خلاف تكليف و به ضرر اسلام و ايران و لازم است جداً وظايف اخلاقي خود را رعايت كنيد و از آنچه موجب سوءاستفاده مغرضين ميشود اجتناب كنيد.
زندان قصر ـ به ياري خداي توانا
سيد مجتبي نواب صفوي»(5)
آدرس اشتباه دولت مصدق درباره دستگيري فدائيان اسلام
دولت بارها تلاش كرده بود تا دستگيري شهيد نواب صفوي و اعضاي فدائيان اسلام را به آيتالله كاشاني نسبت دهد، اما بعدها دكتر سنجابي در خاطرات خود ميگويد: «آيتالله كاشاني از وزير دادگستري خواست تا فدائيان اسلام را كه گرفتار شده بودند آزاد كند، ولي آزادي فدائيان اسلام دست وزير دادگستري نبود، زيرا اين خواست مصدق بود كه فدائيان اسلام در زندان بمانند.»(6)
اين انگاره درباره آيتالله كاشاني در حالي تبليغ ميشد كه حتي طرح عفو استاد خليل طهماسبي، ضارب رزمآرا توسط ايشان به مجلس پيشنهاد شده بود. البته فدائيان اسلام و نواب صفوي به بيت آيتالله كاشاني انتقاداتي داشتند و به وجود برخي افراد در بيت آيتالله اعتراض ميكردند و خواستار پاكسازي آنها بودند.
همان هنگام كه نواب در زندان قصر محبوس بود، دولت دكتر مصدق هم با درگيريهاي بينالمللي و داخلي مواجه شده بود. در تاريخ چهارم فروردين 1331 دولت انگلستان دادخواست دوباره خود را عليه دولت ايران در ملي كردن صنعت نفت و خلع يد از شركت انگليسي تسليم ديوان دادگستري بينالمللي (لاهه) ارائه كرد. انگلستان از دولت ايران شكايت كرد، چون معتقد بود دولت ايران نميتواند بهطور يكطرفه قرارداد 1932 را لغو و بايد جبران خسارت كند. حتي در اين دادخواست آمده بود اجراي ملي شدن صنعت نفت در ايران موضوعي نيست كه در حيطه قدرت حاكميت داخلي ايران باشد. از آن طرف اوضاع عمومي مردم به علت تحريم منابع نفتي بهشدت وخيم بود و مصدق در پيام نوروزي خود مردم را به پايمردي و مقاومت دعوت كرد. پرونده نفتي ايران به دادگاه لاهه رفت و مصدق هم در 7 خرداد 1331 براي شركت در ديوان لاهه كشور را ترك كرد. 26 روز بعد مصدق به تهران بازگشت. دوران زمامداري در حال اتمام، ولي هنوز نفت به لحاظ بينالمللي ملي نشده بود. مجلس سنا از پذيرش دوباره زمامداري مصدق خودداري و دكتر مصدق هم به همين علت از پذيرش نخستوزيري امتناع كرد.
آيتالله كاشاني اعلاميه شديداللحني عليه مجلس سنا و شاه نيز بار ديگر فرمان نخستوزيري مصدق را صادر كرد. مصدق طي ملاقات با شاه خواست وزارت جنگ را به او بسپارد، ولي شاه نپذيرفت. روز بعد مصدق از نخستوزيري استعفا و شاه نيز احمد قوام را مسئول تشكيل كابينه جديد كرد. آيتالله كاشاني طي اعلاميهاي خواستار بركناري قوام شد و با حمايت ايشان قيام 30 تير 1331 به جانبداري از مصدق در تهران و شهرستانها به وجود آمد. تظاهرات مردم به درگيري با مأموران انجاميد و دهها نفر كشته و زخمي شدند. اوضاع مملكت آشفته شد و شاه همان روز قوام را از نخستوزيري عزل كرد و روز بعد دكتر مصدق دوباره به نخستوزيري رسيد. همان روز يعني 31 تير ماه 1331 دادگاه لاهه در رسيدگي به اختلاف ايران و انگليس در مسئله نفت صلاحيت نداشتن خود را به اكثريت رأي در مقابل پنج رأي اعلام كرد. قاضي انگليسي نيز رأي خود را به نفع ايران صادر كرد. چندي بعد به دستور مصدق اشرف پهلوي، خواهر شاه از ايران خارج و آيتالله كاشاني نيز به رياست مجلس انتخاب شد. جبهه ملي دوباره به اوج قدرت خود رسيد. نفت ملي شده بود و مراكز قدرت (نخستوزيري و مجلس) در اختيار جبهه ملي قرار داشت. وقت عمل به وعدههاي داده شده به فدائيان اسلام رسيده بود و ديگر بهانه نفت وجود نداشت.
آزادي خليل طهماسبي وتداوم زندان نواب صفوي
در اولين اقدام لايحه عفو استاد خليل طهماسبي در 16 مرداد سال 1331 با قيد سه فوريت به تصويب نمايندگان رسيد، اما نواب در زندان بود. دولت مصدق همچنان مورد حملات روزنامه فدائيان اسلام بود. فدائيان اسلام به انتشار نشريه «منشور برادري» براي انتشار افكار انقلابي اين تشكيلات اقدام كردند و اولين شماره آن در حالي منتشر ميشد كه نواب در زندان به سر ميبرد. سرانجام در تاريخ 15 بهمن 1331 پس از 20 ماه تحمل زندان آزاد شد. او ابتدا به منزل حاج ابراهيم صرافان رفت و استقبال شاياني از او شد. تا مدتها اين مكان محل رفت و آمد خبرنگاران و مردم علاقهمند به نواب بود. نواب در مصاحبه با روزنامه اطلاعات گفت: «برنامه كاري ما از اين پس اتحاد ممالك اسلامي است.»او در اين گفتوشنود همچنين اضافه كرده است: «در اين باره براي عملي كردن فكر اتحاد ممالك اسلامي با بعضي از سفراي كشورها از جمله آقاي فريدخاني، سفير دولت سوريه صحبت كردهام.» (7)
«گلدوستان» تقديم به «گل بوستان اسلام»
فرداي روز آزادي نواب به ديدن محمدمهدي عبدخدايي، ضارب دكتر فاطمي رفت. دسته گلي را كه روز قبل يكي از دوستان نواب به مناسبت آزادياش به او هديه داده و روي كارت مطلبي نوشته بود به عبدخدايي داد. عبدخدايي در خاطراتش ميگويد:«مرحوم نواب صفوي فرداي همان روز، همان دسته گل را برايم آورد و پشت همان كارت نوشته بود:
گلدوستان به گل بوستان اسلام، عزيزم محمدمهدي عبدخدايي تقديم ميشود،
به ياري خداي توانا،
سيد مجتبي نواب صفوي»(8)
نواب در ملاقات خود با عبدخدايي به سرتيپ جليلوند، رئيس كل زندانها ميگويد: «شما وظيفهتان را انجام دهيد، هر روز صبح برويد خدمت برادرمان آقاي عبدخدايي عرض ادب كنيد.»(9)
و بدينوسيله او را خوار و خفيف ميكند و سپس به عبدخدايي ميگويد: «پسرم، برادرم، حكومت از آن ماست، حق ماست، ما مسلمانيم و بايد حكومت اسلامي را به وجود بياوريم، اينها چيزي نيستند، مهم نيستند، اينها اهميتي ندارند، اينها بايد به بچه مسلمانها اظهار ارادت كنند، بايد به فرزندان اسلام عرض ادب كنند، اگر نكنند قصور كردهاند.»(10)
پس از آزادي نواب عازم مشهد شد و در آنجا مورد استقبال پرشكوه مردم قرار گرفت، اما در همان ايام دادگاه جنحه دادسراي تهران محمدمهدي عبدخدايي را به جرم تيراندازي به سوي دكتر فاطمي محاكمه كرد. سيد عبدالحسين واحدي از نواب خواست تا به تهران بيايد و در دادگاه شركت كند. نواب هم سفر خود را نيمهتمام رها كرد و همراه تعدادي از فدائيان اسلام از مشهد به تهران برگشت.
20 روز بعد عبدخدايي به دو سال زندان محكوم شد. دولت دكتر مصدق هم نتوانست دوام بياورد و پس از يك دوره فراز و نشيب با دربار و شاه بر اثر كودتاي سرلشكر اردشير زاهدي در 28 مرداد 1332 سقوط كرد. مصدق دستگير شد و سران جبهه ملي زنداني شدند يا تحت تعقيب قرار گرفتند. البته نواب دو ماه قبل از كودتاي 28 مرداد آينده دولت مصدق را به او تذكر داد:
«8 شوالالمكرم 1372 ﻫ . ق 30 خرداد 1332 ﻫ . ش
هوالعزيز
آقاي دكتر محمد مصدق نخستوزير پس از سلام
شما و مملكت در سختترين سراشيب سقوط قرار گرفتهايد، چنانچه احساس كرده و معتقد شده باشيد كه نجاتبخش شما و مملكت اجراي برنامه مقدس پيغمبر اكرم «صل الله عليه و آله» است و پس از اتمام جريانات گذشته آماده اجراي احكام مقدس اسلام باشيد، قول ميدهم كه مملكت را به ياري خداي توانا و به بركت اجراي احكام و تعاليم عاليه اسلام از هر بدبختي و سقوط و فسادي حفظ كنيم، به منتهاي عزت و سعادت معنوي و اقتصادي برسانيم.
تهران، به ياري خداي توانا،
سيد مجتبي نواب صفوي»(11)
محمدمهدي عبد خدايي بخش عمده محكوميت خويش به خاطر ترور دكتر فاطمي را تحمل كرد و پس از رويداد 28 مرداد از زندان آزاد شد. رژيم شاه از استقبال جريان مذهبي از وي بيم داشت و او را در ساعتي غير معمول آزاد كرد. اما دوستان وي از جمله شهيدان سيد عبدالحسين واحدي و خليل طماسبي به گرمي او را استقبال كردند و به جمع فدائيان اسلام بردند.
پينوشتها در سرويس گفت وگو موجود هستند.