سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: آیا تا به حال زندگینامه خودمان را نوشتهایم؟ آیا از خودمان پرسیدهایم که زندگی ما چه جذابیتهایی دارد و چه ناملایماتی؟ فراز و فرود زندگیمان را با خود مرور کردهایم؟ آیا تاکنون توانستهایم زندگی خود را مانند رمان یا داستانی در نظر بگیریم که بسیاری از آن را نوشتهایم و تنها باقیمانده آن را نمیدانیم؟
تاکنون چند بار این داستان را مرور کردهایم و چند بار خواستهایم تا واقعبینانه درباره آن فکر کنیم؟ برای نوشتن زندگی خود تلاشمان چقدر بوده است؟ اصلاً تلاشی برای تقویتش کردهایم؟ دوست داریم زندگی ما مانند بسیاری از سریالها و داستانهایی باشد که به قول معروف آب درونش بستهاند یا مانند داستانها و نمایشنامهها و فیلمهایی باشد که با درایت و کیفیت و قدرت خوبی نوشته شدهاند؟
ما از زندگی خود یک سریال بیمحتوا میخواهیم یا یک سینمایی عالی و باکیفیت؟ اصلاً شهامت این را داریم که بخواهیم زندگینامه خود را بنویسیم؟ نوشتنش که هیچ شهامت فکر کردن به نوشتنش را چطور، داریم؟
منظورم از زندگینامه، نگارش یک زندگینامه حرفهای که با قلم یک نویسنده حرفهای باشد، نیست، منظورم از زندگینامه، نگارش بیان آن چیزی است که در زندگیمان گذشته است، جوری که در ابتدا یادآوری شد، تنها باقیمانده آن را ندانیم. اگر اکنون خودکاری و چند برگ کاغذ برداریم و بنشینیم پای نوشتن، دلمان میخواهد از کجای زندگینامهمان شروع کنیم به نوشتن؟ حالا اگر کمی به امروزمان نزدیک شویم و تنها به سال ۱۳۹۸ که از زندگی مان سپری شد، چطور دلمان میخواهد کدام قسمت آن آغاز رمانمان باشد؟ کدام قسمت از داستان زندگیمان برایمان آنقدر خوشایند است که دلمان بخواهد برای دیگران زودتر تعریفش کنیم؟
اتفاقات تلخی که در آن پیش آمد برایمان مهمتر از بیان چیزهای دیگر است؟ آیا بیماری ویروسی که از کشور چین به جهان سرایت کرد و گریبان بسیاری از مردم جهان را گرفت، نخستین چیزی است که به یاد میآوریم یا پیشامدهای تلخ دیگری که شاهد بوده یا تجربه کردهایم؟ اگر منصفانه و با دقت به وقایع سال گذشته خود نگاه کنیم، تلخ و شیرینهای زیادی میبینیم که هر یک به نوعی در دگرگونی ما نقش داشته است.
در نگارش هر قصه و داستانی که در هر قالبی بخواهد بیان شود، اعم از رمان، فیلمنامه یا داستان و... یک چیز بسیار مهم است، آنهم اینکه هیچ ماجرایی در آن اتفاقی رخ نمیدهد. به طور مثال وقتی در یک فیلم، شخصی خانه و زندگیاش را رها کرده و مثلاً به روستایی میرود تا ادامه زندگیاش را در آنجا سپری کند، دلیلی برای آن هم نشان داده میشود، مثلاً ممکن است آن شخص در اوج ثروت به نوعی از سلوک رسیده باشد و بخواهد در خلوت روستا به کشت و زرع بپردازد، یا داراییاش را از دست داده باشد و برایش چارهای جز مهاجرت به خانه پدری خود در روستا نمانده باشد، یا ممکن است این شخص، به دلایل حقوقی و کیفری متواری شده و به روستایی پناه برده باشد تا سالها بگذرد و آبها از آسیاب بیفتد و دوباره به زندگی شهرنشینی خود بازگردد یا دلایل بسیار دیگری برای مهاجرت آن شخصیت داستان وجود داشته باشد.
اتفاقات زندگی ما هم اتفاقی رخ نداده است و هر یک دلیل و پیشینهای دارد، اگر نه محتوای درستی نخواهد داشت. ماجراهای زندگی ما هم بر اساس دلایلی پیش آمده است که سازنده زندگی ما و در واقع سازنده نوع زندگی ماست.
اگر امروز از زندگی خود رضایت داریم یا نداریم، شاید بهتر باشد به این دلایل ماجراهایمان دقت کنیم. اگر تصور کنیم که اتفاقی در زندگی ما تصادفی رخ داده است شاید بهتر باشد کمی دقیقتر شویم. درست است که دلایلی از ماجراهای ما در اثر تأثیر از بیرون و چیزهایی است که ممکن است نقش چندانی در شکلگیری آن نداشته باشیم ولی زندگی ما را تحتالشعاع قرار دهد، مانند بیماری ویروسی که نام برده شد و شرایط مالی، اجتماعی، خانوادگی و... بسیاری از مردم را دچار دگرگونی کرد، ولی حتی همین اتفاق که ما در شکلگیریاش دخیل نبودیم هم دلیلی برای ما محسوب میشود. هیچ ماجرایی بدون منطق رخ نمیدهد، اگر نه از اساس تصادف محسوب میشود. در اینجا مقصود ما بیان مباحث فلسفی پیچیده نیست. بلکه ریشهیابی دلایل ماجراها در زندگیمان است. به این دلیل ممکن است صلاحیت وارد شدن به، چون و چرای ماجراها را نداشته باشیم.
آن چیزی که به دست ما در زندگیمان رخ میدهد، بسیار بیشتر از آن چیزهایی است که در زندگیمان رخ میدهد و خودمان هم شخصاً از بیخ و بن میسازیمشان. در این جا شاید خیلیها بگویند، همه چیز به هم مرتبط است و اگر فلان اتفاق بد رخ داده است پس بقیه گرفتاریها هم در پی آن رخ میدهد ولی اگر با این نگاه جلو برویم و بخواهیم خودمان را موجودی منفعل در نظر بگیریم که بیشتر از آنکه تأثیر بگذارد، تأثیر میپذیرد، در ابتدا باید ببینیم برای چه خودکار و کاغذ را برداشتهایم و میخواهیم زندگینامهمان را بنویسیم. اگر قصدمان نگاهی شفاف به زندگیمان است تا با شفافیت بیشتری به زندگی ادامه دهیم، دلیلی منطقی برای این کار داریم، اما اگر مقصودمان به محاکمه کشیدن خودمان باشد، شاید در حق خود جفا کنیم. نوشتن زندگینامه خود شاید یکی از دشوارترین کارهای دنیا باشد، چون خودمان منتقد و مشوق خود خواهیم شد. ممکن است بنشینیم و زندگیمان را روی کاغذ بیاوریم ولی به محض اینکه به رویداد ناملایمی میرسیم، دلمان نخواهد بپذیریم که خودمان مسبب انجامش بودهایم و بخواهیم آن را به گردن دیگری بیندازیم. در این صورت خودمان را گول میزنیم و ممکن است جوری هم خودمان را فریب دهیم که خودمان هم باورمان بشود.
نوشتن زندگیمان شاید دستکم به این درد بخورد که با نگاه درستتری خودمان را ببینیم. نگاهی واقعبینانه به خودمان، خودمان را نشانمان خواهد داد. این همان چیزی است که بسیاری از ما به آن نیاز داریم؛ یعنی نگاه صادقانه به زندگی خود، بدون برچسب زدن و تحقیر. دیدن خوبیهای زندگیمان تقویتکنندههای ماجراهای بعدی زندگیمان خواهند بود. ما نیاز داریم به بیان آنچه هستیم؛ آنچه به راستی هستیم. نه آنچه خودمان در ذهنمان ساختهایم. هیچ توصیهای به نگارش زندگینامه شخصیمان نمیتوانیم داشته باشیم ولی میشود این پیشنهاد را داد که اگر شخصی میخواهد زندگیاش را درستتر ببیند و برای تقویتش کاری بکند، آن را بنویسد یا در جایی بیان کند و آنوقت خوب هم نگاهش کند. این صداقت در دیدن خودمان چیزی است که شاید جامعه نیاز زیادی به آن داشته باشد. بنابراین برای تقویت زندگی خودمان و تأثیر آن بر جهان، شاید بهتر باشد برویم سراغ خودکار و کاغذ.