کد خبر: 1139975
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۶:۰۰
ژوزه ساراماگوی پرتغالی در دنیای ادبیات نویسنده مهم و سرشناسی به حساب می‌آید. ساراماگو به مدت 60 سال خستگی‌ناپذیر نویسندگی کرد و جوایز مهمی مثل نوبل ادبیات را کسب کرد. بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند ساراماگو قصه‌گو زاده شده و با هر کتابش، خواننده‌ را به جهانی پر رمز و راز می‌برد.
احمد محمدتبریزی

جوان آنلاین - ژوزه ساراماگوی پرتغالی در دنیای ادبیات نویسنده مهم و سرشناسی به حساب می‌آید. ساراماگو به مدت 60 سال خستگی‌ناپذیر نویسندگی کرد و جوایز مهمی مثل نوبل ادبیات را کسب کرد. بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند ساراماگو قصه‌گو زاده شده و با هر کتابش، خواننده‌ را به جهانی پر رمز و راز می‌برد.

اخراج از کار بهترین اتفاق زندگی
ساراماگو تا قبل از مطرح شدن به عنوان نویسنده‌ای حرفه‌ای مشاغلی مثل تعميرکار مکانيکي، کارمند موسسه بهزيستي، مدير توليد چاپ، ويراستار، مترجم و مقاله‌نويس روزنامه را تجربه کرد و کمی دیر به نویسنده‌ای حرفه‌ای تبدیل شد. خودش اخراج شدن از روزنامه را بهترین اتفاق زندگی‌اش در آن سالها می‌داند و در مصاحبه‌اش با مجله نيويورک تايمز چنین می‌گوید: «اخراج شدن بهترين شانس زندگي من بود. باعث شد بايستم و تامل کنم. باعث تولد زندگي‌ام به عنوان يک نويسنده شد.» ساراماگو نویسندگی را دیر ولی درخشان شروع کرد. از زمانی که نویسندگی به شغل تمام وقت و ثابت این نویسنده پرتغالی تبدیل شد، او با عشقی وصف‌ناپذیر کارش را انجام داد.
او در دوران روزنامه‌نگاری‌اش دیکتاتوری سالازار در پرتغال را تجربه کرد و شاهد قدرت گرفتن رژیم فاشیستی فرانکو در اسپانیا بود. ساراماگو کمی بعدتر شاهد شدت گرفتن جنگ سرد و مداخله آمریکا در امور دیگر کشورها بود و تمام این حوادث تلخ بر نویسندگی‌اش تاثیر گذاشت.
در کتاب‌های ساراماگو همواره ارتباطی مستقیم و معنادار میان ادبیات، جامعه و سیاست برخوردار است. او آثارش را بدون توجه به مسائل اجتماعی نمی‌نویسد و از تاثیر حکومت‌ها بر زندگی مردم غافل نیست. ساراماگو حتی به کلیسا هم در آثارش نقد دارد و فضای دگم و تفتیش عقاید کشیشان را مورد نقد قرار می‌دهد.
این مولفه‌ها در اولین اثر موفق نویسنده پرتغالی به نام «بالتازار و بلموندا» دیده می‌شود و پس از آن به عنصری پرررنگ در کتاب‌هایش تبدیل می‌شود. استعداد نویسندگی ساراماگو از همان نخستین کتاب‌هایش به چشم آمد و خیلی‌ها توانایی‌اش در خلق فضاهای بکر و متنوع را ستودند.


نویسنده‌ای مولف
ساراماگو از همان اولین کتاب‌هایش سبک مخصوص به خودش را داشت و مشخص بود او به دنبال پیروی و تقلید از نویسنده دیگری نیست. پس از انتشار چند اثر دیگر، سبک و سیاق نویسندگی ساراماگو برای خوانندگانش مشخص شد و همین عامل مهمی در سرآمدی و شاخص شدن او در دنیای ادبیات داشت.
یکی از منتقدان بزرگ ادبی به نام جیمز وود در ارزیابی دستاوردهای ساراماگو می‌گو‌ید که او در نویسندگی هم آوانگارد بود و هم سنت‌گرا. اما آنچه بیش از هر چیزی در رمان‌های ساراماگو به چشم می‌آمد رسیدن به فضایی پارادوکسیکال و متناقض‌ بود. ساراماگو در نهایت سادگی و روانی فضای داستان‌هایش را در شکل می‌‌دهد و با انتخاب درست و تمیز کلمات، این جهانِ متناقض را خلق می‌کند.


اثر درخشانی به نام کوری
در کتاب «کوری» به عنوان معروف‌ترین کتاب مرد پرتغالی تمام این مولفه‌ها را می‌توانیم ببینیم. در «کوری» مردم یک شهر مثل یک بیماری واگیردار و اپیدمی دچار کوری می‌شوند و در مدت زمان کوتاهی تمام مردم را غرق در آشفتگی و سردرگمی می‌کند. اما کوری تازه سرآغاز اتفاقات بعدی است. مردم شهر با کوری به بربریت و وحشی‌گری می‌افتند و شکننده بودن تمدن بشری نمایان می‌شود.
تمدنی که با دو جنگ جهانی ویرانگر و صدها جنگ کوچک و بزرگ دیگر، بارها تا مرز فروپاشی از بین رفته است. ساراماگو بخشی از ضعف‌ها و شکنندگی این تمدن را با جنگ و کشتار دولت‌ها علیه مردم بی‌گناه دیده و فهمیده امید چندانی به آن نیست.
مینو مشیری مترجم کتاب خیلی صریح وضعیت آدمها و جامعه را در «کوری» شرح می‌دهد: «کوری یک رمان معترضانه اجتماعی-سیاسی که آشفتگی اجتماع و انسان‌های سردرگم را در دایره افکار خویش و مناسبات اجتماعی تصویر می‌کند. ساراماگو تاکید بر این حقیقت دارد که اعمال انسانی در «موقعیت» بنا می‌شود و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود ندارد.»
شهری که در کتاب مردمانش دچار کوری شده‌اند نام ندارد، حتی نامی از شخصیتی برده نمی‌شود و ما همه را با عنوان‌هایشان می‌شناسیم. نویسنده با این کار قصد داشته بگوید این کوری، که اتفاقا تاریک و سیاه نیست و برعکس روشن و تابناک است می‌تواند در هر جایی اتفاق بیفتد. منظور نویسنده از کوری مردم شهر، کوری معنوی است. کوری‌ای که عقلانیت، شعور و انسانیت را از بین برده و آدم‌ها را در ورطه نابودی کشانده است.
ساراماگو منظور و مرادش از وضعیت مردم را شهر را از زبان زن دکتر، تنها کسی که به کوری دچار نشده بیان می‌کند: «چرا ما کور شدیم، نمی‌دانم. شاید روزی بفهمیم. می‌خواهی عقیده من را بدانی؟ بله، بگو، فکر نمی‌کنم ما کور شدیم. فکر می‌کنم ما کور هستیم. کور، اما بینا. کورهایی که می‌توانند ببینند اما نمی‌بینند.»


نشستن، نوشتن و نوشتن
ساراماگو بعدها گفت: «این کوری واقعی نیست؛ تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسان‌ها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی‌کنیم.» «کوری» در کنار تمام معناهای رویی و نهفته‌اش در شیوه نگارش و داستان‌پردازی‌اش فوق‌العاده جذاب است. شروع کتاب همچنان یکی از هیجان‌انگیز‌ترین و درخشان‌ترین مقدمه‌هایی است که یک کتاب می‌تواند داشته باشد و یکی از نمونه‌هایی است که به جهت آموزش به نویسندگان جوان گفته می‌شود.
کتاب «درستایش مرگ» نویسنده پرتغالی نیز چنین حال و هوایی دارد. ناگهان در کشوری دیگر هیچ کس نمی‌میرد و مردم که در ابتدای اتفاق خوشحال و سرمست به نظر می‌رسند، پس از گذشت مدتی متوجه می‌شوند زندگی در کنار مرگ معنا پیدا می‌کند و می‌فهمند مرگ چه نعمتی در زندگی است. مردم بیمارانِ دردمند و سالمندان زجرکشیده را به صورت قاچاقی از مرز خارج می‌کنند تا آنها با مرگ‌شان از درد و رنج‌شان رهایی یابند و تمام این اتفاقات، ماجراهای خواندنی زیادی را به وجود می‌آورد.
در کارنامه کاری ساراماگو، تعداد زیادی کتاب دیده می‌شود که همگی خواندنی هستند. سختکوشی و پرکاری در کنار استعداد و ذوق ساراماگو را در تاریخ ادبیات جهان ماندگار کرد. باوجود آنکه بسیاری از منتقدان ادبی استعداد ذاتی ساراماگو در نویسندگی را ستایش کرده‌اند، اما خودش نظر دیگری دارد و رمز موفقیتش را چیز دیگری می‌داند: «من به الهام گرفتن اعتقادی ندارم؛ حتی نمی دانم که آن اصلاً چیست... اولین شرط برای نویسندگی، نشستن و سپس نوشتن است!‌»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار