احمدرضا صدري
وقايع كردستان و نهايتاً كنارهگيري شهيد سپهبد محمدولي قرني از رياست ستاد مشترك ارتش، در واپسين روزهاي حيات، براي او مظلوميتي عجيب رقم زده بود. او كه اساساً اهل گفتوشنود مطبوعاتي يا اعلاميه پراكني نبود، دم فروبست وگويي در انتظار سرنوشتي محتوم نشسته بود. چند روز پس از ترور او توسط گروه فرقان، گفتوشنودي از وي در هفتهنامه موسوم به «اميد ايران» نشر يافت كه به ادعاي مسئولان آن، بيشتر برشي از يك گپ وگفت دوستانه به شمار ميرفت. مفاد اين گفتوشنود،بس خواندني و به واقع ابهامزدايي از بسياري از مراحل زندگي سپهبد قرني است. آنچه پيشروي داريد، خوانشي تحليلي از اين واپسين سخنان است. اميد آنكه مقبول افتد.
6سال زنداني شدم و14 سال تحت نظر بودم!
در بخشي از گفتوشنود منتشره از شهيد سپهبد محمدولي قرني در هفتهنامه «اميد ايران» وي به روايت شكلگيري انديشه سياسي خود پرداخته است. او در اين مقام، به پيشينه مبارزات خود عليه رژيم شاه و پيامدهاي آن، اشاراتي خواندني دارد:
«من از خيلي قديم و زماني كه شاگرد دبيرستان بودم، توجهم به اين نكته جلب شده بود كه در هر اجتماعي، از شاگردان يك كلاس يا مدرسه گرفته تا بزرگترين سازمانهاي كارگري و سياسي، بايد بهترين و شايستهترين افراد برگزيده شوند، ولي وقتي (نوبت) به (انتخاب) رأس مملكت ميرسد، اين روش ناديده گرفته ميشود و حتي كودكان صرفاً به نام اينكه فرزند پادشاهي هستند، در رأس كشور قرار ميگيرند و (با وجود) اين طرز تفكر و تراوشات كلام و بالاخره موقعي كه نتيجه مطالعات و بررسيهاي مذهبي و ايدئولوژيكي خود را كنار خودكامگي و عوارض حكومت شاه قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه سيستم سلطنتي، نه با منطق تطبيق ميكند و نه با مذهب. (متعاقب آن) اقداماتي عليه سلطنت كردم كه مآلاً منتهي شد به دو بار و (در مجموع) شش سال زنداني شدنم در تاريخهاي 1337 به مدت سه سال و 1342 به مدت سه سال و (به جز آن، مجموعاً) 14 سال نيز تحت نظر بودم كه براي معالجه - حتي تا آخرين روزهاي انقلاب - اجازه خروج از كشور نداشتم.»
در28 مرداد در رشت بودم!
سپهبد قرني در بخش ديگري از اين گفتوشنود، در مقام پاسخگويي به ادعاي فردي به نام رازاني كه وي را به نقش آفريني در كودتاي 28 مرداد متهم ساخته بود، چنين به دفاع از خويش پرداخته است:
«در روزهاي 28 مرداد 1332 من در رشت بودم، بنابراين نميتوانستم در تهران فعاليت داشته باشم. ديگر اينكه آقاي رازاني همراه چند نفر ديگر زنداني شده بودند كه در يكي از روزها آقاي قرني - قاضي دادگستري - به من مراجعه كرد تا درباره محاكمات اين گروه توصيه كنم. من به رئيس دادگاه تلفن كردم، پاسخ داد كه دادستان، آزموده است، بنابراين هيچ كاري نميتوان كرد. بلافاصله روي كارت ويزيت خود شرحي نوشتم و توصيه كردم كه چون اين گروه «جوان» هستند و گناهي مرتكب نشدهاند، آنها را آزاد كنيد. اين كارت هنوز در پرونده آقاي رازاني وجود دارد.»
28 مرداد بيشتر شورش بود تا كودتا!
در65 سال اخير، درباره ماهيت و چگونگي رويداد 28 مرداد32، ديدگاههاي متفاوت و ضدونقيضي ابراز شده است. سپهبد قرني در اين گفتوشنود، وقايع اين روز را بيشتر به يك «شورش»شبيه ميداند و در تبيين آن ميگويد: «اينكه گروهي چاقوكش و غارتگر توي خيابانها بريزند و ارتش و پليس هم در مقابل آنها وجود نداشته باشد، اين كودتا نيست، اين يك شورش است كه متأسفانه سران ارتش ما در 28 مرداد 1332 نتوانستند عمق آن را درك و آن را در نطفه خفه كنند. چون فقط سرهنگ ممتاز و گارد محافظ دكتر مصدق بودند كه عليه آشوبطلبان، غارتگران و چاقوكشهاي حرفهاي مثل شعبان بيمخ، دو سه ساعتي ايستادگي كردند. دقيقاً يادم مانده كه نزديكترين يارانِ ارتشي دكتر مصدق، آن روز در محل ستاد نبودند و دسترسي به آنها كاملاً مشكل شده بود تا آنجا كه دكتر مصدق از پيدا كردن آنها نااميد شد، در نتيجه گارد محافظ مصدق كه تنها مانده بود، ناچار شد تسليم شود. آن روز رئيس شهرباني مصدق نيز آگاهانه يا ناآگاهانه، نميدانست كه در مقابل آشوبطلبان حرفهاي چه بايد كند، بياراده بودن او بود كه قسمتي از نيروي پليس در بعدازظهر 28 مرداد، جانب شورشيان را گرفت.»
شاه 20 سال پيش مرا خلع درجه كرد!
از جمله انتقادات طرح شده نسبت به سپهبد قرني، آن بود كه وي تا مقطعي، از چهرههاي نظامي ِمورد توجه شاه بوده و درجات نظامي خويش را از دست وي دريافت داشته است. وي در بخش ديگري از اين گفتوگو، اين ايراد را تخطئه كرده و در باره آن توضيح ميدهد: «اين انتقاد درستي نيست، اين نقطه ضعفي نيست؛ چراكه مقررات ارتش، آن را لازم دانسته، به گونهاي كه حتي درجه سرواني را هم شاه ميداده است. به همين دليل، تمامي كساني كه در ارتش درجه گرفتهاند، الزاماً درجههاي آنها به وسيله شاه داده شده است اما اين را هم بدانيد كه درجه مرا، شاه سابق، 20 سال قبل پس گرفت و مرا خلع درجه كرد، در حالي كه ديگران درجات نظامي خودشان را حفظ كردهاند. از سوي ديگر اكنون جانشين من - ناصر فربد - هم يك سرلشكر است كه او هم مثل من و مثل همه امراي ارتش، درجهاش را از شاه سابق گرفته است. مضافاً اينكه در اعلاميههاي ديواري نوشتهاند كه ايشان كتابي نوشتهاند كه در آن از رضاخان و محمدرضا تعريف فراوان كرده و به علاوه همكاري و معاونت فردوست را هم داشته است. بنابراين، اين ايرادات و انتقادات بيشتر جنبه غرضورزي دارد اما فراموش نكنيم كه مهندس بازرگان در آخرين مصاحبه خود گفت قرني افتخار ما بود اما اين كلمه را بعضي از روزنامههاي خبري عصر سانسور كردند، چرا؟ يا اينكه آقاي امير انتظام (معاون نخستوزير در دولت موقت) تأكيد داشت بر اينكه قرني از دوستان و همكاران ما بود كه هميشه دستورات دولت را اجرا ميكرد.»
ساواك مرا با غلام يحيي و پيشهوري مقايسه كرد!
سپهبد محمدولي قرني در آغازين ساليان دهه 30، به دليل تلاش براي انجام يك كودتا عليه رژيم شاه دستگير و پس از فراز و فرودهاي فراوان قضايي به سه سال زندان محكوم شد. او در اين مصاحبه، در باره انگيزه خود در طرحريزي اين كودتا گفته است: «به علت ظلم و فساد (موجود در) دستگاه محمدرضاشاهي؛ اختناق و ديكتاتوري و سوءاستفاده از قدرت ارتش (توسط شاه) در جهت حفظ منافع امپرياليسم، مرا بر آن داشت كه براي برانداختن آن رژيم طاغوتي و فاسد قيام كنم. در نتيجه با گروهي از آزاديخواهان و مبارزان كه چند نفر از آنها از رهبران جبهه ملي بودند، تماس گرفتم تا براي مبارزه با رژيم برنامهريزياي داشته باشيم كه متأسفانه قسمتي از اين برنامهريزيها فاش شد و در نتيجه مرا به محاكمه كشاندند. كيفرخواست، براساس گزارش ساواك تهيه شده بود كه در اين گزارش مرا با غلام يحيي و پيشهوري مقايسه كرده بودند. در اين محاكمه به سه سال زندان و اخراج از ارتش محكوم شدم.»
حمايت آيتالله ميلاني از من، مادي و معنوي بود
سپهبد قرني پس از طي كردن محكوميت سه ساله خويش، از انديشه كودتا دست نشست و بار ديگر درصدد پيگيري آن برآمد. او در اين نوبت، به نظرخواهي از علما و مراجع پرداخت و به طور مشخص از سوي آيتاللهالعظمي سيدمحمدهادي ميلاني حمايت شد. او در اين گفتوگو، ماجرا را اينگونه روايت كرده است: «بعد از خروج از زندان، مجدداً فعاليتهاي پنهاني و زيرزميني خود را ادامه دادم اما اين مرتبه با توجه به اعتقادات ديني و مذهبي خود، با مراجع بزرگ تقليد و آيات عظام تماس گرفتم تا با كمك آنها رژيم را سرنگون سازيم. وقتي آيتاللهالعظمي ميلاني از مقصود و منظور من آگاه شد، چند بار تأكيد كردند كه حتماً اين كار را بكنيد، بايد شاه را بركنار كرد، امت مسلمان، شاه را قبول ندارد، اين امت شما را ياري خواهد كرد... و در نتيجه، آيتالله ميلاني نه فقط از لحاظ معنوي كه حتي از لحاظ مالي هم ما را ياري دادند و اين حمايت بيدريغ ايشان حتي هنگام بازجويي و بازرسي، در آن روزي كه ما را مواجهه دادند و به عنوان مواضعه عليه حكومت ملي به محاكمه كشاندند، ادامه داشت،چراكه اين بار هم متأسفانه لو رفتيم... مطمئن هستم كه ما را سيا لو داد، چون ساواك آن قدرت و توانايي را نداشت كه به راز و فعاليت ضد درباري ما پي ببرد.»
چرا من بايد به خاطر امريكا كودتا كنم؟
بر حسب شواهد و اسناد، خبر كودتاي سپهبد قرني به گوش مقامات امريكايي رسيده بود. برخي همين امر را به مثابه نقطه ضعفي براي سپهبد قرني دانسته و حتي پس از انقلاب، به وي لقب امريكايي داده بودند. او در واكنش به اين طيف، در واپسين روزهاي حيات ميگويد: «چرا من بايد طرفدار امريكا باشم و چرا بايد به خاطر آنها «كودتا» كنم؟ آنها كه به وجود من براي كودتا نيازي نداشتند چون شاه - اين نوكر شناخته شده و عامل سرسپرده - بيهيچ مكث و تأملي، هميشه دستورات آنها را اجرا ميكرد. در اين صورت امريكا نيازي نداشت كه شخص ديگري را روي كار بياورد. شما ديدهايد كه امريكا، حتي تا آخرين لحظات، به شدت از شاه سابق حمايت ميكرد. هم اكنون جرايد بزرگ دنيا خبر دادهاند كه در نتيجه حمايت امريكا بود كه (شاه) توانست مدتي را در مراكش بگذراند يا آنكه به جزاير باهاما نقل مكان كند. اگر من طرفدار امريكا بودم يا درصدد يك كودتاي امريكايي بودم كه 20 سال خانهنشين نميشدم، زنداني نميشدم و خلع درجه و اخراج نميشدم. بگذاريد مسئله ديگري را تحليل و تجزيه كنيم، دفعه دوم من به دستور مرجع عاليقدر شيعه، آيتالله ميلاني(ره) تلاشهاي ضد درباري خودم را توسعه دادم. چه كسي ميتواند بگويد كه در اين مرحله، يعني در مرحلهاي كه با آيتالله روحاني، ارتباط داشتيم، فعاليتهاي ما جنبه امريكايي داشته است؟ من در تمام سالهايي كه خانهنشين شده بودم حتي با بسياري از رجال جبهه ملي نيز تماس داشته و در مبارزات سياسي با آنها همكاري و همگامي داشتهام.»
از رياست ستاد مشترك ارتش بركنار نشدهام!
و بالاخره قرني در اين گفتوگو، از روزهاي تلخي ميگويد كه مورد ترور شخصيت مطبوعات قرارگرفت و حتي «استعفا»ي او را نيز به «بركناري» تفسير كردند. اين روايت مشهور كه هنوز هم نزد عدهاي مقبول است، اينگونه مورد تكذيب قرني قرار گرفته است: «نميدانم چرا بعضي از جرايد خبري اصرار دارند كه حقايق را وارونه جلوه دهند، چون برخلاف آنچه آنها نوشتهاند من به دلايل زيادي، استعفا کردهام نه آنكه بركنار شده باشم. نخستوزير حتي در ذيل حكم انتصاب تيمسار فربُد نوشتهاند: رونوشت براي اطلاع و تحويل به تيمسار محمدولي قرني ارسال ميشود و مراتب تقدير دولت از زحمات گذشته جنابعالي در انجام قبول مسئوليت خطير و مراتب اعتماد خود را ابراز ميدارد. نخست وزير مهدي بازرگان، بنابراين ميبينيد كه من بركنار نشدهام، اين را بعضي از روزنامههاي خبري عنوان كردهاند همچنان كه اصرار دارند قرني را قَرَهنِي بنويسند. من از طايفه قَرَن هستم. طايفه اويس قرني، دوستدار و محب پيامبر گرامي اسلام(ص) كه به آن حضرت در صدر اسلام، غائبانه ارادت و اعتقاد پيدا كرده بود.»
بهتر نيست كه از مصاحبه مطبوعاتي پرهيز داشته باشيم؟
در هرج و مرج مطبوعاتي ماههاي نخست پيروزي انقلاب،در برخي چهرههاي سياسي، ولع فراواني براي گفتوشنود مطبوعاتي و سخنراني وجود داشت. شهيد سپهبد قرني در بخشي ديگر از گفتوگوي خود با «اميدايران» تحليلي از اين گفتوگوهاي جفت و طاق سياسي دارد كه عمق بينش سياسي او را درآن دوره نمايان ميكند. او اذعان ميكند: «من هيچ وقت اهل تظاهر نبودهام. هر تلاشي كردهام، هر فعاليتي داشتهام، به خاطر رضاي خداوند و به خاطر نداي وجدان و به خاطر رهايي ملت از چنگال خفقان و اختناق بوده است. از طرفي انقلاب اسلامي ايران با رهبري و راهنماييهاي مداوم و بيامان امام خميني پيريزي شد و ملت ايران هم براي پيروزي انقلاب از هيچ اقدامي در جهت سرنگوني رژيم استبدادي شاه سابق كوتاهي نكرد. در اين رهگذر جرايد خبري كشور 62 روز اعتصاب كردند تا با مردم همراهي و همفكري نموده باشند و مردم هم براي تجليل و سپاس از روش روزنامهها، صادقانه و بدون منت، تا آنجا كه امكان داشت با پرداخت وجوهي به حساب بانكي جرايد، با آنها همدردي و همگامي نشان دادند و اميدوار بودند كه پس از انقلاب جرايد، همچنانكه مدعي بودند، روش بيطرفي و ارشاد انقلابي داشته باشند ولي عملاً به اين خواست مردم - آنطور كه بايد - توجه نكردند و جهتگيري نمودند، بنابراين ترديدي نيست با چنين روشي كه اتخاذ كردند و در اظهارات و نظرات مردم و حتي مقامات مسئول دخل و تصرف كردند، اعتماد و اعتقاد بسياري از مردم را از دست دادهاند. پس بهتر نيست كه از مصاحبه مطبوعاتي پرهيز داشته باشيم؟»