ميفرمود كه «كسي تصور نكند كه ما راه سازش با جهانخواران را نميدانيم. ولي هيهات كه خادمان اسلام به ملت خود خيانت كنند!» اين منش و آرمان و اعتقاد امام خميني بود. راه سازش را بلد بود؛ بده و بستانهاي به ظاهر ديپلماتيك، خندهها و دست دادنها و قدم زدنها كه از درون آن، حراج منافع امت بيرون ميآمد و نتيجهاش آن وقتي روشن ميشد كه مذاکرهکنندگان ميديدند سوي مقابل زير ميز زده و همه آنچه گفته، صرفاً حرف بوده و خالي از عمل. امام خميني هم اين راه را بلد بود، اما آن را خيانت ميدانست. از اين رو، ايستادگي مقابل استكبار از اصليترين آرمانهاي نهضتي بود كه آن را رهبري ميكردند. حالا ايستاده بر فراز پنجاهمين سال آغاز نهضت او از نيمه خرداد 42 و غمگين در سوگ سالروز ايامي كه خدا جسم او را از ما گرفت، انديشههاي استكبارستيزي بنيانگذار انقلاب اسلامي مردم ايران را مرور ميكنيم.
خودباوري و ندادن گراي ضعف به مستكبرين
قدم اول استکبارستیزی امام خميني در كلام بسيار ساده بود: «اگر ملت اين باور را داشته باشد كه ما ميتوانيم در مقابل قدرتهاي بزرگ بايستيم، اين باور اسباب اين ميشود كه توانايي پيدا ميكنند و در مقابل قدرتهاي بزرگ ايستادگي ميكنند. اين پيروزي كه شما به دست آورديد براي اينكه باورتان آمده بود كه ميتوانيد... » باور قلبي و اعتقادي به اينكه ميتوانيم در برابر قدرتها بايستيم، قدم اول است. قدم اولي كه گرچه در ظاهر ساده به نظر ميآيد، اما در مقام عمل هميشه مشكلاتي است. رسانهها و تريبونهاي استكبار هميشه مشغول فعاليت هستند تا كشورهاي مخالف را جهانسومی و ضعيف و ناتوان نشان دهند تا از اين مسير، راه استعمار و استثمار آن ملتها برايشان فراهم باشد. اين ميانه، كساني هم هستند كه فريب اين تبليغات را خورده يا به دلايل قلت ايمان و ضعف شخصيتي تصور ميكنند توانايي ايستادن مقابل قدرتها را ندارند و بايد تسليم شوند. اين تسليم شدن الزاماً سازش و تسليم نام نميگيرد و گاه با ادبيات فاخر سياسي يا حتي ادبيات ديني براي آن وجهتراشي ميشود. به مردم گفته نميشود كه شما نميتوانيد كاري از پيش ببريد، بلكه در عمل همه معيشت و سياست و اقتدار ملت به نتيجه مذاكره با قدرتهاي بزرگ گره زده ميشود. به مردم گفته نميشود كه قرار است سازش كنيم، بلكه آن را تعامل با دنيا، باز شدن درهاي گشايش اقتصادي و خروج از انزوا و دور كردن سايه جنگ و ... لقب ميدهند. گاه هم پاي اشتباه محاسباتي در ميان است و توانايي تشخيص حيلههاي طرف مقابل را ندارند. تصور برخي سياستمداران آن است كه با تكيه بر قدرتهاي بزرگ ميتوانند قدرتمند باقي بمانند. در حالي كه تكيه به قدرتها از باور نكردن خود ناشي ميشود و به نوعي اذعان به ضعف دروني است. همين اذعان ناخودآگاه را سياسيون استكباري درمييابند و مبناي تصميمگيريها و سياستورزیشان با طرف مقابل قرار خواهند داد. گرچه در كلام و بيان، طرف مقابل را به زيركي و بزرگي بستايند و به فرموده رهبر انقلاب، آيتالله خامنهاي، اروپاييها هم همان كار امريكا را تكرار خواهند كرد، اما به روشي ديگر: «اگر میخواهید قرارداد بگذاريد، تضمين به دست بياوريد، و الا فردا اينها هم همان كاري را خواهند كرد كه امريكا كرد، امّا به يك شيوه ديگر؛ روشهاي سياسي و ديپلماسي، روشهاي ويژهاي است؛ گاهي لبخند ميزنند و در حال لبخند، خنجر را تا دسته در سينه انسان فرو ميكنند؛ ديپلماسي اين است ديگر؛ با اخلاق خوش، با تعريف و تمجيد كه «بله شما خيلي خوبيد، شما آقاييد، ما ميدانيم شما قرارداد را به هم نميزنيد... »! و اينگونه سياستمداران فريب غرب مستكبر را خواهند خورد.
امام خميني اما اينگونه نيستند. از سويي آنقدر قوت ايمان و وسعت شخصيت و مناعت طبع دارند كه جز در آستان الهي خاشع نخواهند بود و از سويي آنقدر باهوش و سياستمدار كه دچار اشتباه محاسباتي نشوند و ناخودآگاه در مقابل مستكبرين اذعان به ضعف نكنند. باور امام اين است كه «ميتواند» و به همين دليل «توانست». نه لبخند دشمن فريبش ميدهد و نه دشنام و تخريبش او را دچار ضعف و پشيماني ميكند. چه آنكه اساساً او به خود تكيه كرده و با حركت دشمن تغييري نميكند.
عقبنشینی و جسورتر شدن مستكبرين
در باور امام، مقابل مستكبرين گزينهاي به نام «كوتاه آمدن» وجود ندارد. شايد برخي تصور كنند با دست برداشتن از برخي آرمانها، عقايد و دستاوردهاي فني و پذيرش بخشي از خواستههاي مستكبرين بشود در موارد ديگر، به اصطلاح حرف خود را بر كرسي نشاند، اما در انديشه امام خميني با مستكبرين نميشود كنار آمد، چه آنكه «خطر امريكا به حدى است كه اگر كوچكترين غفلتى كنيد، نابود مىشويد. » ايشان در جاي ديگر و با توجه به موضوع سلمان رشدي و كتاب آيات شيطاني ميفرمايند: «آنان كه هنوز بر اين باورند و تحليل مىكنند كه بايد در سياست و اصول و ديپلماسى خود تجديد نظر نماييم... و معتقدند كه شعارهاى تند يا جنگ سبب بدبينى غرب و شرق نسبت به ما و نهايتاً انزواى كشور شده است و اگر ما واقعگرايانه عمل كنيم، آنان با ما برخورد متقابل انسانى مىكنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمين مىگذارند، اين يك نمونه است كه خدا مىخواست پس از انتشار كتاب كفرآميز «آيات شيطانى» در اين زمان اتفاق بيفتد و دنياى تفرعن و استكبار و بربريت، چهره واقعى خود را در دشمنى ديرينهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهانديشى به درآييم و همهچيز را بهحساب اشتباه و سوء مديريت و بىتجربگى نگذاريم و با تمام وجود درك كنيم كه مسئله، اشتباه ما نيست بلكه تعمد جهانخواران به نابودى اسلام و مسلمين است.»
از همين روست كه حضرت آيتالله خامنهاي هم پس از تجربه برجام و برهم زدن آن توسط دولت امريكا صراحتاً ميفرمايند كه «دولت جمهوري اسلامي نمیتواند با امريكا تعامل كند؛ چرا؟ براي خاطر اينكه امريكا پايبند به تعهدات خودش نيست. اين جوابِ آن كساني كه بارهاوبارها به ما در طول زمان میگفتند چرا با امريكا مذاكره نمیکنید، چرا با امريكا تعامل نميكنيد... »
بحث بي اعتمادي به مستكبرين پررنگ و جدي وجود دارد و صرفاً يك نمايش سياسي و شعار ملي نيست. هزينههاي كلاني كه كشور در برهههاي مختلف به دليل اعتماد بيجا به مستكبرين داده، ثابت ميكند كه باور امام نه صرفاً يك باور آرماني بلكه دقيقاً مبتني بر واقع گرايي بوده است. اين بدعهدي هم در پايبند نبودن به عهد و پيمان و امضاي خود نمايان است و هم در اين موضوع كه آنان پس از گرفتن يك امتياز و پس از عقبنشینی از يك سنگر، باقي سنگرها را هم خواهند خواست و امتيازي براي اين عقبنشینی قائل نخواهند بود.
همان انديشه امام در انديشه و كلام رهبري جريان دارد وقتي درباره برجام ميفرمايند: «در قضيه هستهاي توافق شد و اسم اين را گذاشتيم «برجام»، برجام ديگري در قضاياي منطقه، برجام ديگري در قضاياي قانون اساسي كشور؛ برجام ۲ و ۳ و ۴ و اليغيرذلك بايستي بهوجود بيايد تا ما بتوانيم راحت زندگي كنيم. اين منطقي است كه سعي ميكنند اين منطق را در بين نخبگان جامعه و از سوي نخبگان جامعه به افكار عمومي جامعه منتقل كنند. معناي اين حرف چيست؟ معناي اين حرف اين است كه جمهوري اسلامي از مسائل اساسياي كه به حكم اسلام و به حكم برجستگيهاي نظام جمهوري اسلامي پايبند به آنها است، صرفِنظر كند: از مسئله فلسطين صرفنظر كند، از حمايت از مقاومت در منطقه صرفِنظر كند... جمهوري اسلامي حتّي از ابزارهاي دفاعي خود هم صرفِنظر كند، چرا موشك دوربُرد دارد، چرا آزمايش كرديد، چرا تمرين نظامي ميكنيد، و چرا و چرا و چرا؟! چرا سياستهاي داخلي جمهوري اسلامي طبق قانون اساسي، بايد با اسلام تطبيق داده بشود... اين همان چيزي است كه بنده بارها عرض كردهام كه اين، تغيير سيرت جمهوري اسلامي است. ممكن است صورت جمهوري اسلامي محفوظ بماند امّا از محتواي خود به كلّي تهي بشود؛ دشمن اين را ميخواهد. »