سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: عبدالرضا منجزی، نویسنده سینما و تلویزیون با بیان مطلب فوق به «جوان» گفت: تلویزیون مدتهای مدید نقش اول را در حوزه فرهنگ داشت. شرایط، قدرت انتخاب مردم را محدود کرده بود و به قدرت اثرگذاری تلویزیون نیز اضافه کرد. تلویزیون یکهتاز مدیاها بود و تنها راه ارتباط با آثار نمایشی بود؛ تنها مأخذ و مرجع مخاطب برای دریافت خبر بود. این یک جور جبر تاریخی بود که درنتیجهاش «محله برو بیا»ی چهارستاره تولید شد، «آرایشگاه زیبا» تولید شد و مدتی کوتاه باز تقریباً در فضای انحصاری این میانپردههای کمیک بودند که به یکباره کل سینما و تلویزیون را مونوپل خود کرده و در انحصار گرفتند. نویسنده آثاری، چون «متروپل» و «بادامهای تلخ» با اشاره به نقش پیشین رسانه ملی در جهتدهی به رسانههای دیگر گفت: غیر قابل باور بود ولی برنامههای میانپردهای تبدیل به کارخانه تولید ستاره شدند و نزدیک به ۱۰ سال حرف اول را زدند و دخترکی جوان که سالها بیاتفاق در سینما فقط جسته گریخته سایهوار حضور داشت با گفتن یک «ببخشید...» یکشبه ستاره شد! تکیهکلام کمدین دیگری تا هیئت دولت رفت و این برد تلویزیون بود؛ البته این اتفاق مرهون کیفیت والا و فاخر و ویژه و هنری این آثار نبود، چون دو یا نهایتاً سه کانال صبح تا شب پر از محتوای معمولی بودند و نهایتاً نیم ساعت در طول هفته سهم کمدی و طنز بود و همان طنزهای مختصر جریانساز شد. منجزی با اشاره به تغییر زمانه ادامه داد: زمانه حالا فرق کرده، گسترش فضای مجازی، سرعت انتقال اطلاعات، تنوع گستردگی و انحصار را از دست سیما بیرون کشید و با رونق شبکه خانگی، سینما، ماهواره و از همه مهمتر فضای مجازی، دیگر تلویزیون مانند قبل، مرکز تحولات نیست. وضعیت سینما هم زیاد جالب نیست. حالا دیگر فقط یک شکل از سینما مجال عرض اندام دارد و اکران در انحصار کمدیهاست! کو سعید پورصمیمی، اکبر زنجانپور، حسین محجوب، فردوس کاویانی، ایرج راد و...؟ اینها بازیگر این جنس سینما نیستند! حتی کار ناخدا خورشید سینما هم رسید به ستایش و تکیهکلام «افتاد افتاد»! یعنی یک نزول و زشتی سخیف که شمایل یک آدم قدر را له و تکهپاره میکند...
نویسنده آثاری، چون «شبکه» و «شرقی» تأکید کرد: چرا به اینجا رسیدیم؟ چون «ناخدا...» و «پرده آخر» تولید نمیشود. منوچهر هادی و رضا عطاران و مدیری در بورس هستند، چون کمدیساز هستند. امثال اینها در سینمای دهه ۶۰ و ۷۰ پنج دقیقه مجال حضور نمییافتند. سینمای دهه ۶۰، سینمایی مضمونگرا، با مؤلفههای زیباشناختی و متأثر از یک گونه سینمای ناب بود؛ خسرو شجاعزاده در سینما مقابل دوربین عیاری در «آن سوی آتش» غوغا میکند و همین آدم به تلویزیون میآید و جوان اول خنثای «پدرسالار» میشود.
منجزی ادامه داد: تلویزیون بهتدریج تحلیل رفت و البته فرهنگ و هنر زیباشناختی ذائقهها هم تحلیل رفت؛ از «هزاردستان» کوچ کردیم به «معمای شاه» و به جایی رسیدیم که کلی چهره مطرح را دور هم جمع میکنیم و گریمهای گلدرشت میزنیم ولی درنهایت محصول نهایی موفق نیست؛ لوس و خنثی و بینمک است.
عبدالرضا منجزی درباره اینکه آیا باز هم میتوان انتظار روزهای پررونق رسانه ملی را داشت، اظهار کرد: رسیدن به کیفیت بالا، آدمهای کیفی میخواهد. تلویزیون باید برود و «محله برو بیا»، «هزار دستان»، «کلاه قرمزی» و «آرایشگاه زیبا»ی دوران معاصر را بسازد و قول میدهم اگر این اتفاق بیفتد در آن صورت مجدد کلی ستاره ظهور کرده و تحویل سینما میشوند ولی مسئله اینجاست که حالا رسالت تلویزیون خرج کردن از کیسه ستارههاست؛ گلزار و مدیری و رامبد جوان و بازغی را میبرد در قوطی جادو و به نوعی آنها را از نوک قله به پایین میکشد تا بسنده کنند به کلیشهها؛ درحالیکه تلویزیون باید خودش با سریالهایش از گمنامان، ستارهها و افراد بزرگی بسازد که به کار دیگر مدیومها هم میآیند.